افکار پشت چراغ قرمز

افکار پشت چراغ قرمز

تاملات گهگاهی فریبرز نعمتی telegram: @tammollaat
افکار پشت چراغ قرمز

افکار پشت چراغ قرمز

تاملات گهگاهی فریبرز نعمتی telegram: @tammollaat

مسئله ما و قره‌باغ

قسمت دوم


پس از اینکه در یادداشت اول از منظر منافع ملی ایران به  مسئله  قره‌باغ پرداختیم و به صورت خاص‌تر بحث را با بررسی مواضع پان‌تورک‌ها در ایران کمی شکافتیم، در چند روز اخیر مرور مواضع برخی از ملی‌نماها یا دوست‌داران ایران در قامت پان‌فارسیسم تخیلی نیز بهتر بود مورد بررسی قرار گیرد. چرا تخیلی؟ چون در واقعیت زبان فارسی یک انتخاب بوده‌است تا یک اجبار، یا پدیده‌ای ذاتی در ایران. درون فلات ایران زبان‌های متفاوتی مورد استفاده بوده که زبان فارسی شانس آن را داشته تولیدات فرهنگی پیچیده‌تری را از لحاظ مضمون و محتوا با تکیه برعرفان، اندیشه و فرهنگ موجود در فلات ایران داشته باشد و مورد استقبال مناطق مختلف ایران قرار گیرد. پان بودن آن هم در زبان، بیشتر همان جنس اندیشه‌های روان‌گردان را به خاطر می‌آورد تا اندیشه‌هایی منطقی و قاعده‌مند. 


پان‌فارسیسم فرزند نامشروع یا حتی به عبارت بهتر خودخوانده  پان‌ایرانیسم است این روزها به بهانه دفاع از منافع ملی ایران به عنوان یار دوازدهم پان‌تورکیسم توپ می‌زند. اینکه "مرز دفاع از ایرانشهر جنگ قره‌باغ است" به نظر همان نقطه ضعف نوعی از ناسیونالیسم در مفهوم غربی است که به اشتباه در قالب "پان‌ایرانیسم" از دو سمت معرفی می‌شود. اول از سمت پان‌فارسیسم تخیلی که برای خرید حقانیت(مشروعیت) به سمت معرفی خود به عنوان پان‌ایرانیسم حرکت می‌نماید و آن را به هم‌زیستی ترجیح می‌دهد، دوم از سوی گروه‌های گریز از مرکز، که پان‌فارسیسم تخیلی را پان‌ایرانیسم معرفی می‌نمایند، یا به اصطلاح ساده‌تری جا می‌زنند، تا با حداقل انرژی حداکثر تخریب را به نفع ایدئولوژی‌های روان‌گردان خویش رقم زنند. 


سوال اینجاست که چرا جریان‌های سرکوب‌شده اما مشتاق برای سرکوب چون پان‌فارسیسم به سمت حمایت از ارمنستان حرکت می‌کنند و دلایل آنها چیست؟

آنها مجموعه‌ای از استدلال‌ها را بیان می‌کنند که پرداختن به چندی از آنها می‌تواند بخشی از مختصات فکری آنها را واکاود.


استدلال اول)

چون پان‌تورکیسم جریانی گریز از مرکز است، پس به منظور ایستادگی در برابر این جریان، باید ایران به نفع ارمنستان وارد عمل شود! 


بر مبنای این استدلال ایران باید مسائل داخلی خود را به سیاست بین‌الملل خود پیوند زند، آیا منطقی‌ست که بازی‌های بین المللی که هر لحظه بر مبنای خواست ابرقدرت‌ها قابلیت پیچ‌خوردن و تغییر جهت را دارند با مسائل داخلی پیوند زده شوند؟!


این استدلال با هر دو فرض ممکن دارای خطای منطقی است؛


الف) فرض کنیم پان‌تورکیسم در ایران دارای عقبه آنچنان قابل توجهی نیست.

 اگر این گزاره صحیح باشد، که نگارنده نیز اینگونه می‌اندیشد، تنظیم سیاست‌خارجی ایران بر مبنای یک گروه فکری اقلیت آیا امری مضحک و خنده‌دار نیست!


ب) فرض کنیم پان‌تورکیسم در سال‌های اخیر توانسته رشد قابل توجهی را داشته باشد، در نتیجه جمعیت این گرایش‌فکری رو به افزایش است و باید سرکوب شود. با پذیرفتن این فرض  محال، زمانی که این ایدئولوژی یا گرایش فکری رشد قابل توجهی را داشته باشد با ورود ایران به جبهه جنگ قره‌باغ به نفع ارمنستان حتما این بازی باخت-باخت پیامدی جز آب به آسیاب پان‌تورکیسم ریختن نخواهد داشت. مطمئنا حرکت‌هایی این چنینی که نه بر مبنای عقلانیت سیاسی بلکه بر مبنای عنادورزی‌های حساب‌نشده تنظیم می‌شوند نمی‌توانند به صلاح منافع ملی ایران در طولانی مدت باشند. آیا این حرکت چیزی جز قوام‌بخشی به کینه‌توزی پان‌تورکیسم در مناطق شمال‌غرب کشور و تهیه خوراک تبلیغاتی برای گریز از مرکز نخواهد بود؟


استدلال دوم)

دلبستگی ارامنه به ایران، بیش از دلبستگی گرایش‌های پان‌تورک به ایران می‌باشد! 

هیچ مطالعه میدانی استاندارد و قابل اتکایی که بتواند چنین گزاره سنگین وزنی را اثبات نماید در یک بررسی مقدماتی قابل ردیابی نمی‌باشد. مشاهدات میدانی هم نشان می‌دهد در میان ایرانیان ارمنی‌تبار زیست‌درون گروهی‌ الگوی مشخص زندگی‌ست که قابل مقایسه با توزیع جمعیتی ایرانیان با زبان ترکی آذربایجانی، کیفیت، کمیت و انواع گرایش‌های فکری آنها که هیچ، حتی گروه اقلیتی چون پان‌تورک‌ها را هم شامل نیست و در کل قیاسی مع‌الفارق است. پس بر مبنای فحاشی در فضاهای مسموم مجازی نمی‌توان در مورد کیفیت همه افرادی که هم‌دل یا سمپات با این جریان گریز از مرکز در بخش‌های متفاوت هستند حکم صادر کرد. این جریان طیف متنوعی‌ست از افرادی که بر مبنای ناخرسندی از تبعیض‌های قومیتی-منطقه‌ای متمایل به این جریان شده‌اند، تا وطن‌فروش‌هایی که نام ایران را با لکنت بر زبان جاری می‌سازند.


استدلال سوم)

باکو و ایروان هر دو فرزندان ایران نیستند!!! به عبارت بهتر ایروان هست اما باکو دیگر نیست. 

این نیز از نکات قابل توجه در باب اندیشه‌های پان‌فارسیسم تخیلی‌ست. می‌دانیم که وابستگی ارمنستان به روسیه از وابستگی آذربایجان به آمریکا شدیدتر و جدی‌تر است. در ثانی حیدر علی‌اُف به عنوان یک سیاست‌مدار کار کشته در مناقشه اول قره‌باغ زمانی که با هاشمی‌رفسنجانی ملاقات می‌نماید بر نقاط تاریخی پیوند آذربایجان با ایران برای ترغیب مداخله ایران به نفع آذربایجان تکیه می‌کند، متاسفانه فرصت‌سوزی تاریخی ایران در آن زمان به سبب خروج ایران از جنگ هشت‌ساله، باعث از دست رفتن این فرصت تاریخی می‌شود. اما ارمنستان به عنوان یک واحد سیاسی هیچ‌گاه از استراتژی نقطه مشترک فرهنگی بهره نجسته و لزومی هم بر این رویکرد نداشته است. هر چند که به تعبیر سیدجواد طباطبایی ما دو بار قفقاز را از دست دادیم، یک بار با ضعف قشون در عهدِ عهدنامه‌ها و یک بار در زمان فروپاشی شوروری به سبب فقدان دید استراتژیک و ضعف در سیاست خارجی.


 پان‌فارسیسم تخیلی به جای استفاده از توانمندی‌های مناطق مختلف ایران همیشه فرصت را تبدیل به تهدید می‌نماید، تا تهدید را تبدیل به فرصت نماید.‌ هنوز ذهنیت این گروه واپسگرا متعلق به صد سال پیش است بدون درک  تفاوت زمانی صد ساله. اگر گرایش‌های ملی‌گرایانه پهلوی اول، زمانی بر مبنای ضرورت‌هایی نیازمند یکپارچه‌سازی بوده، امروز وحدت کثرت‌ها را نمی‌توان از جنس صد سال پیش پی‌گیری نمود. پاسخ تکراری به سوال‌های متفاوت در زمان‌های متفاوت محکوم به مردودی‌ست. استراتژی دخالت به نفع ارمنستان در مناقشه قره‌باغ از این استدلال هم ره به جایی نمی‌برد.


استدلال چهارم)

اشتراک فرهنگی بین پایین و بالای ارس وجود ندارد و تنها یک شباهت زبانی بین دو منطقه وجود دارد، محتوای فرهنگی متفاوت است!


اینکه نام کشوری به اسم آذربایجان به جای اَران یا آلبانیای قفقاز بنا به دلایل سیاسی، شاید توسعه طلبانه و حتی در بهترین حالت به قول محمد امین رسول‌زاده برای زنده نگه‌داشتن یک حس نوستالژیک آذربایجان انتخاب شده یک بحث است، بحث کشف انشقاق فرهنگی بین این دو نقطه یک بحث دیگر است. چگونه می‌توان تاثیر نخبگان سوسیال دموکرات قفقاز را در انقلاب مشروطه ایران ناچیز جلوه داد. چگونه می‌توان آثار اوزئیر حاجی‌بیف را مرور کرد و بدون ریزبینی و دقت در آنها ردپای فرهنگ تعاملی ما با منطقه قفقاز را ندید، چگونه می‌توان جریان‌های عمده مهاجرتی قوی بین دو منطقه را در طول تاریخ کتمان نمود، چگونه می‌توان یکی از بزرگترین زخم‌های تاریخ، عهدنامه‌های گلستان و ترکمنچای را ندید و دم از تفاوت در محتوا و شباهت در ظاهر زد، چگونه می‌توان نقش نظریه‌پردازان "مشروطه‌ایرانی" ساکن در شهرهای مختلف منطقه قفقاز را سانسور کرد! چگونه می‌توان به تکذیب اشتراک فرهنگی شمال و جنوب ارس پرداخت با بسیاری از مولفه‌های مشابه و سپس مدعی پیوند بین اقوام ایرانی همچمون آذربایجانی و لر شد! اگر فیلترها این چنین تند و تیز انتخاب شوند آنها که به هم شبیه‌ترند تا اینها. 


استدلال پنجم) 

چون ارمنستان در محاصره ترکان است پس لاجرم همیشه در کنار ایران باید بماند!


به نظر استدلال منطقی‌ست، اما نمی‌توان بر مبنای آن شروع به چماق‌کشی به نفع ارمنستان نمود. در بهترین حالت سیاست خارجی ایران را به جای موضع‌گیری اصولی و استاندارد به سمت اتخاذ سیاست‌هایی با استاندارد دوگانه پیش خواهد برد. چگونه می‌توان سیاست خارجی معقولی را معماری کرد که طی آن درون سرزمین یک کشور از وجود منطقه‌ای خود مختار دفاع شود.

نتیجه اینکه به نظر می‌رسد راه میانه و منطقی این است که در قفقاز بهترین استراتژی انجام حرکاتی پیچیده و نامحسوس در راستای به رسمیت شناختن تمامیت ارضی آذربایجان در مناقشه قره‌باغ و دفاع از ارمنستان در برابر توسعه‌طلبی ترکیه باشد. ترکیه با شعار یک ملت، دو دولت تکلیف خود را یکسره کرده، اما ما می‌توانیم در مناقشات قفقاز با حرکت‌هایی صحیح برنده بازی سیاسی قفقاز باشیم و مدافع حقوق و سیاست در شکل استاندارد آن. ایران دارای چندین کارت برنده در مناقشه قفقاز است. 


الف) اشتراک زبانی با بخشی از شهروندان ایرانی هر دو طرف درگیر، فرهنگ در هم تنیده، تاریخ مشترک

ب) داشتن مرزهای جغرافیایی مسلط به هر دو کشور آذربایجان و ارمنستان.

پ) شیعی بودن اسلام در آذربایجان و اهل سنت بودن ترکیه

ت) هم‌زیستی مسالمت‌آمیز با ارامنه در شهرهای متفاوت خودمان به عنوان فرزندان ایران فرهنگی.

ث) نیازهای امنیتی، کریدوری و اقتصادی ارمنستان و آذربایجان به ایران در بلند مدت.

با همین کارت‌ها ایران بازی‌های بسیاری را می‌تواند به انجام رساند، نقشه‌های بسیاری برای آینده طراحی شده که این جنگ‌ نقطه ابتدایی ماجراست. در رویاهای سلطان اردوغان اول اشغال نوار مرزی ارمنستان و احداث کریدوری به آذربایجان از طریق نخجوان یکی از آنهاست، به شکلی که ایران دیگر همسایه‌ای به نام  ارمنستان نداشته باشد.


گروهی از پان‌تورک‌ها در باب منازعه قره‌باغ از این گله‌مند هستند که چرا ایران که هیچ‌جا موضع بی‌طرفی اتخاذ نمی‌کند نوبت قره‌باغ که رسیده موضع بی‌طرفی اتخاذ کرده است! تنها جایی که پان‌تورک‌ها با پان‌فارس‌ها به هم نزدیک شده‌اند همین لحظه جنگ‌افروزی‌ست. ایران در یک مورد هم که رضایت داده شطرنج‌بازی کند به جای شمشیرزنی، دوستان گله‌مند هستند که چرا ایران جبهه دیگر منطقه‌ای باز نمی‌کند!

آیا می‌توان جریان‌های قوم‌محور، نژادمحور یا زبان‌محور را جریان‌های دوستدار ایران دانست؟! یکی از این گله‌مند است که چرا به نفع ارمنستان وارد جنگ نمی‌شود، دیگری از این گله‌مند که چرا به نفع آذربایجان وارد جنگ نمی‌شود؟


فریبرز نعمتی

آژیر خطر اَره برگزیت(Brexit) برای ایران دور نیست!

(جنگ ترکیه با کردهای سوریه و تاثیر آن بر ایران)


چند روز پیش گوینده با سابقه خبر محمدرضا حیاتی هنگامی که خبر صدا و سیما را قرائت می کرد مجبور به شیرین کاری عجیبی شد. تحریریه گروه سیاسی در متنی که برای آقای حیاتی تدارک دیده بود برای تشریح وضعیت خروج انگلستان از اتحادیه اروپا، از عبارت "انگلستان نشسته بر روی اَره برگزیت" استفاده کرد.

در فرهنگ ایرانی این ضرب المثل مخصوص افراد +۱۸ سال است. به سبب المان های پورن که در آن مستتر می باشد. بگذریم از اینکه احتمالا در تحریریه بخش خبر دوستان تحریریه بابت این افتصاح بادی هم به غبغب دمیده اند.

حمله ترکیه به کردهای سوریه مصداق برگزیت ایرانی است، در مفهومی که منظور تحریریه خبر بود. یعنی برابر با یک وضعیت بغرنج. در این جنگ موضع درست کجاست؟

فکر نمی کردم یک جنگ برون مرزی بتواند اینگونه ما را در وضعیت بغرنجی قرار دهد.

با مرور موضع گیری های ایرانی ها نسبت به این موضوع، سه جبهه اصلی با زیر جبهه های متنوع قابل ارزیابی است. الف) موضع جمهوری اسلامی ایران به عنوان حاکمیت، ب)موضع کردهای ایرانی و پ) موضع ترک های ایرانی.

الف) موضع جمهوری اسلامی ایران از سه شاخص متفاوت تغذیه می کند، یک دل و سه دلبر...

دلبر اول سوریه است. از آنجا که سوریه در راهبری کلان ایران در منطقه خاورمیانه معروف به یکی از سرپل های راهبردی است، تجاوز به خاک این کشور از سوی ترکیه ایران را وادار به موضع گیری جدی در برابر ترکیه می کند. دوستی با سوریه چه هزینه هایی که برای ایران نتراشیده است؟! همین مانده بود که با ترکیه هم سرشاخ شود.

دلبر دوم ترکیه است. ترکیه رفیق شفیق معاملات سری اسلحه در زمان جنگ و تامین نیازهای اساسی کشور و روزهای دور زدن تحریم هاست، هر چند که از خوان نعمت گشوده شده در ایران هم سال هاست که منتفع است. از طرفی نفوذ هر چه بیشتر ترکیه در سوریه حس حسادت طرف های درگیر بازی به خصوص ایران را به شدت برمی انگیزد، و از طرف دیگر پیدا کردن دست بالا برای ترکیه در سوریه قابل تحمل نیست.

دلبر سوم تخریب و تضعیف آرمان کردستان بزرگ است. لازم به توضیح است یکی از سناریوهای شومی که غرب در بایگانی نگهداری می کند تبدیل منطقه پرآشوب خاورمیانه به واحدهای سیاسی پر آشوب تر قومی-نژادی است. اگر تاریخ را کمی عقب تر ببریم، در تلاش های قبلی، از وصلت شوم فرانسوی ها و انگلیسی ها به عاقدی روس ها موجود منحوسی با نام سایکس-پیکو متولد شد. سایکس-پیکو قراردادی محرمانه بود که در خلال جنگ جهانی اول ۱۹۱۶، پس از سر بریدن مرد بیمار اروپا (امپراطوری عثمانی) در خفا بر روی آن توافق شد. قرار داد سایکس-پیکو تقسیم خاورمیانه تحت نفوذ عثمانی میان ابرقدرت ها بود که فرزندان نامشروع بسیاری را آبستن شد. لبنان، عراق، فلسطین، سوریه، اردن و... اگر مصطفی کمال (آتاتورک) دست به عقیم سازی این عجوزه نمی زد به نظر فرزندان بی سرپرست بیشتری را هم شاهد می بودیم.

سرنوشت شوم این فرزندان چیزی جز قتل و غارت انسان های ساکن در آن جغرافیا نبوده است و به نظر می رسد تا اطلاع ثانوی نیز نخواهد بود.

وضعیت این کشورها آنچنان نابسامان است که پس از صد سال این کشورهای استعمار ساخته هنوز به عنوان یک دولت-ملت واقعی تجسد نیافته اند. برای مثال الگوی لبنان و عراق نمونه ای قابل تامل است. این دو کشور یک نمونه کامل از شرکت های ساخته شده در قالب سهامی خاص می باشند. در این کشورها تقسیم قوای مونتسکیو شکل شرکت سهامی را به خود گرفته و هر یک از اقوام یا ادیان اصلی تیول دار یکی از این قوا می شوند و نسخه کامل ناکارآمدی را به نمایش می گذارند. اما نسل جدید این کشورها را برنارد لوئیس به گونه ای دیگر طراحی کرده است. یکی از این نسخ جدید همان کردستان بزرگ است که بر مبنای اتحاد کردهای چهار کشور و تجزیه خاک چهار کشور خاورمیانه ای بنا شده است. البته تقریر نسخه های پان ترکی و پان عربی آن هم به صورت موازی پیش می رود. پس وضعیت اسفناک این کشورها به معماری برنارد لوئیس که شاید در آینده تاسیس شوند از هم اکنون مشخص خواهد بود.

هر حرکت سیاسی-نظامی چهار کشور ایران، ترکیه، عراق و سوریه که به تضعیف این آرمان بی انجامد قند را در دل دیگر بازیگران منطقه ای درگیر در مسائل کردستان بزرگ آب می کند. در نتیجه حمله ترکیه چون ضربه اساسی به آرمان کردستان بزرگ می زند، پیامد آن بی شک رضایت ایران از وضعیت پیش آمده خواهد بود.

در تحلیل کلان موضع حکومت ایران، چون حمله ترکیه به کردهای سوریه از سه حالت ممکن، دو حالت را به صورت مطلوب ایران پوشش می دهد، پس احتمالا موضع اصلی ایران سکوت در برابر این وضعیت خواهد بود، به شرطی که ماجرا در چند روز آینده جمع شود. 

اما موضع گیری پیچیده تر و زیرپوستی تری هم در جریان است.

کردها و ترک های ایران هم در فضای مجازی جنگ رسانه ای دیگری راه انداخته اند.

ب) ترک های ایران در برداشت بنده به دوسته اکثریت و اقلیت تقسیم می شوند. اقلیت احساسی و اکثریت عمل گرا. موضع اکثریت محکوم کردن کلیت جنگ به عنوان یک عمل غیر انسانی است. موضع اقلیت متاسفانه افتادن در دام حرکت های احساسی است. این دوستان بر این تصورند که چون در پروسه دولت-ملت سازی در ترکیه، ترکیه ای ها با کردهای آن کشور مشکل داشته اند پس اینها هم با کردها دشمنی دارند!!! غافل از اینکه کردها جزء منطقه نوروز و تحت نفوذ حوزه تمدنی ایران بزرگ فرهنگی هستند.

اشخاص فرصت طلب مخالف آذری زبان ها هم در این میان از آب گل آلود ماهی می گیرند و در حال معرفی کردن ترک ها به عنوان حامیان اردوغان هستند تا اینگونه عقده گشایی نمایند. در میان اقلیت، حامیان اردوغان هم وجود دارند اما سمپاشی بر علیه کلیت جامعه ترک زبان یک سوء استفاده از فرصت است.

پ) کردها هم که تمام قد در حال فعالیت رسانه ای و دفاع از کردهای سوریه هستند؛ کار به جایی کشید که دیشب کیهان کلهر در کنسرت رویال هال لندن قبل از اجرای قطعه پایانی خبر از لغو کنسرت آتی اش در استانبول داد.

اما موضوع مهمی که در این میان قابل بررسی است و چالش اساسی امنیتی ما در آینده خواهد بود نه جنگ ترکیه با کردها، بلکه شکاف قومیتی پشت این ماجراست که در این مورد خاص در ایران نمود پیدا کرده است.

تکلیف ما با وضعیت کنونی چیست؟ موضع اصلی مردم ماسوای سیاستی که حاکمیت به عنوان مدافع امنیت ملی دارد بسیار قابل تامل است. هیچ یک از دو طرف کرد و ترک این ماجرا به نقش ایرانی بودن خود توجهی ندارند و موضع گیری و احساس شان را در ابراز تنفر بر مبنای امنیت ملی کشور واقعی خود تنظیم نمی کنند. پان ترکیسم و در برابر آن پان کردیسم دو روی یک سکه هستند. نفرت پراکنی قومیتی این دو نشان از عمیق تر شدن یک شکاف پنهان زیر لایه ای در ایران است. سید جواد طباطبایی در تعبیر جالبی می گوید: همه چیز در ایران متولی دارد جز خود ایران. اردوغان و کردهای سوریه در ایران متولی دارند اما خود ایران ندارد! 

اردوغان بنا به یک تحلیل کلان از امنیت ملی کشور ترکیه به این نتیجه رسیده است که باید کردهای سوریه را از مواضع مشخصی دور نماید تا جلوی شکل گیری دومین اقلیم کردستان این بار در سوریه را بگیرد، سه کشور دیگر ذینفع نیز پشت پرده از آن حمایت می کنند. کردها هم بنا به آرزوی تشکیل کردستان بزرگ خود را محق می دانند که پازل های این رویا را کنار هم بچینند، هزینه های بسیاری را هم در این میان پرداخته اند.

در این میان کردها و ترک های ایران چه می گویند که بر سر و کله هم می کوبند؟ به نظر می رسد وظیفه اصلی ماست که در برابر هر جنگی ایستاده و به سمت صلح حرکت نماییم. فارغ از قومیت ها کنار هم باشیم. وظیفه اصلی ما حمایت از صلح است. حمایت از جان انسان ها را به شکل مبتذل قومیتی آن تقلیل ندهیم. به نظر نمی رسد دلسوزی برای اویغورهای چین در هزاران کیلومتر آن طرف تر یا کردهای سوریه در ایران نمونه ای از یک حس انسانی والا باشد. زمانی ما به حس انسانی والاتری می رسیم که ترک ها برای کردها و کردها برای ترک ها فارغ از تعلق قومیتی دلسوزی کنند. احساس صمیمیت نسبت به قومیت های همسان امری پذیرفته شده است اما فحاشی به هموطنان ایرانی به سبب همدلی با قومیت کشور همسایه امری عقلانی نیست. اگر دسته ای از کردهای ایرانی به سبب همدلی با قومیت شان با کردهای سوریه همدلی دارند امری طبیعی است و قابل احترام، اما اگر دلتنگ آن هستند که چرا قطعه دوم پازل ساخته نشده است اینجا باید دست به تامل دوباره ای در باب علل آن زد، یا اگر همین علت یا علت مشابهی در طرف ترک ماجرا باشد.

Telegram: @tammollaat 







شعبده بازی سلطان


یکی از مضحک ترین ادعاهای ممکن که در تاریخ انتخابات ترکیه اتفاق افتاد، محصول شعبده بازی اردوغان بود. 


گویی بازی با چراغ جادوی سیاست گاهی می تواند موجوداتی را از درون آن رها سازد که در دنیای ذهنی نمی توان آنها را متصور بود. متهم کردن حزب اصلی اپوزیسیون (جمهوریت خلق) به تقلب از سوی حزب پوزیسیون (عدالت و توسعه)!!! در انتخابات شهرداری استانبول یک اتفاق باور نکردنی بود، پاسخ به سوالی این چنین عجیب که چگونه کسانی که بیرون از قدرت هستند بر علیه کسانی که در قدرت هستند تقلب می کنند فقط از عهده امثال اردوغان برآمد و فرجام ماجرا به اینجا رسید که در نهایت به جای یک شکست با سیزده هزار رای اختلاف، شکستی با هفتصد و هفتاد و هفت هزار رای اختلاف را رقم زد. محصول این بازی نابجا با چراغ جادوی سیاست بیرون آمدن غولی احتمالی به نام "اکرم امام اوغلی" برای اردوغان شد.



در دهم فروردین ماه نود و هشت؛ زمانی که انتخابات سراسری شهرداری ها در ترکیه برگزار شد، حزب عدالت و توسعه در میان کرسی هایی که از دست داد، وزن سه کرسی سنگین تر بود. آنکارا، ازمیر و استانبول. 


این شکست سه گانه در سه کلان شهر سرآمد ترکیه برای اردوغان آنچنان سنگین بود که تصمیم گرفت در عملی خارج از عرف سیاسی زیر صفحه شطرنج سیاست بزند، تا با ادعای وقوع تقلب در انتخابات استانبول از سنگینی بار شکست بکاهد. بیست و پنج سال پیش اردوغان با رسیدن به شهرداری استانبول توانسته بود آغاز یک دوره طلایی را برای حزب آک پارتی رقم بزند. او که آغاز موفقیت های آرمانی خود را از این شهر به یادگار دارد در یکی از کمپین های انتخاباتی بن علی یلدریم، در سخنرانی تبلیغاتی اش حاضر شده و گفته بود: داستان ما و استانبول داستانی عاشقانه است و پیوند ما غیرقابل بیان. اما چیزی که در وزن کشی سیاسی اتفاق افتاد پایان این رابطه عاشقانه بود و عمل نکردن ماشین تبلیغاتی اردوغان.


ماشین انتخاباتی اردوغان از دو تیغه یک قیچی بُرنده تشکیل شده است. تیغه اول، تیغه توسعه اقتصادی است و تیغه دوم تیغه روانشناسی طبقات سنتی که اتفاقا پیچیدگی های بسیار بیشتری از تیغه اول دارد.

پویش های انتخاباتی اردوغان و حزب او بر یک حس نانوشته، یعنی علاقه به دهن کجی به نخبگان از سوی مردم عادی و سنتی بنا شده است و در تمام این سال ها یک استراتژی کارکن برای انتخابات های متنوع در ترکیه جواب داده است. این خوی کمتر پرداخته شده طبقات سنتی  آنچنان قدرتمند است که توانسته بازویی معادل با موفقیت های اقتصادی اردوغان را بسازد. این تیغه همان تیغه ای است که برای مثال در نسخه ایرانی احمدی نژاد نیز از آن بهره برداری کرد. زمانی که طبقات سنتی، محرومان اجتماعی، جمعیت قابل توجهی از ساکنان مناطق روستایی و حتی گروه های مذهبی که سال ها ناتوانی سیستمی در بیان مطالبات خود داشته اند دفعتا توسط شخصی بی پروا و جسور دارای تریبونی می شوند که آرمان ها و خواسته های آنها را بیان می کند؛ این آزادسازی انرژی فنر فشرده شده می تواند چنان جهش هایی را رقم بزند که متوقف کردن آنها تنها با اتمام انرژی آزاد شده ممکن است و هیچ مانع سیاسی ای یارای ایستادن در مقابل این سیل عظیم را ندارد.


اما چگونه این بار تیغه ها کند شدند؟


تیغه روانشناختی

معرفی کردن همیشگی حزب جمهوری خلق به عنوان یک حزب نخبه گرا این بار با ضد حمله اکرم امام اوغلی کاملا سلطان را آچمز کرد. ورود امام اوغلی به حوزه های سنتی قدرت اردوغان، یعنی مساجد توانست شکاف موثری را در بدنه رای دهندگان ایجاد کند و تعادل کفه ترازویی را که همیشه با اختلاف کمی به سمت سلطان می چربید به هم زند. امام اوغلی با ورود به مساجد و شروع سخنرانی های تبلیغاتی اش با آیاتی از قرآن، حزب عدالت توسعه را که مجری انحصاری تعالیم اسلامی شناخته شده بود کنار زد و از سویی تصویر سکولار حزب جمهوریت خلق را در ذهن جمعیت هدف و حامی اردوغان در حد موثری تغییر داد.


تیغه اقتصادی

رشد میزان بیکاری در میان جوانان به حدود بیست درصد، کاهش ارزش برابری لیر ترکیه در برابر دلار آمریکا، بازگشت تورم بالای بیست درصد و ... از جمله عواملی هستند که به کند شدن تیغه اقتصادی منجر شدند.


امروز دوم تیرماه ۹۸، در تاریخ حزب آک پارتی، یک نقطه عطف تاریخی اتفاق افتاد. نقطه عطفی که قرار نبود چنین برجسته باشد، مگر با اشتباه محاسباتی فاحشی که اردوغان مرتکب شد.

پیامدهای این اشتباه محاسباتی عبارتند از:

الف) تغییر طرفین رقابت، از دوگانه بن علی یلدریم- اکرم امام اوغلی به دوگانه اردوغان-امام اوغلی و شکست اردوغان از امام اوغلی به صورت نمادین.

ب)مبادله یک شکست حداقلی با سیزده هزار رای، با یک شکست حداکثری با اختلاف حدود هشتصد هزار رای.

پ) شکست در اقناع وجدان عمومی مردم ترکیه و عدم باور آنها به تقلب در انتخابات قبلی و مشارکت بیشتر آنها در انتخابات فعلی.

ت) قدرت گرفتن بیشتر موضع دوستان سابق و رقبای امروز چون؛ داود اوغلی(نخست وزیر اسبق) و عبدالله گل (رئیس جمهور سابق)به عنوان جریان های موازی و آلترناتیوهای آینده نزدیک حزب عدالت و توسعه


در نهایت می توان گفت: سیاست مداران تمامیت خواه زمانی ضربه های کاری دریافت می دارند که خود را در اوج قدرت و اقتدار می یابند و سرمست از پیروزی های پی در پی می باشند. در اوج سرمستی تصمیماتی اتخاذ می کنند که در نهایت کم هزینگی ظاهری، پیامدهایی دردناک دارند.

گزارشی اولیه از یک کودتای نافرجام

اخبار اولیه حاکی از آن است که ژنرال چهارستاره ارتش و فرمانده سابق نیروی هوایی "آکین اوزتورک" به همراه دامادش سرهنگ "هاکان کاراکووش" ، خلبانان نیروی هوایی ترکیه  کلید عملیات  کودتا را با به پرواز درآوردن هواپیماهای F_16 و با هماهنگی دو فروند هواپیمای سوخت رسان که از پایگاه هوایی انجرلیک به پرواز درآمده بودند به منظور پشتیبانی از پرواز بلند مدت این هواپیماهای جنگنده فشردند. در صورت موفقیت کودتا قرار بر این بوده است که ژنرال اوزتورک فرمانده ستاد ارتش ترکیه شود.
در شب حادثه که احتمالا در برنامه ریزی نیروهای کودتا موثر بوده است، کلیه فرماندهان نیروی هوایی در یکی از هتل های آنکارا در مراسم عروسی دختر ژنرال "ایلهان شانور"بودند. با فرود یکی از هلیکوپترهای کودتا در این تالار فرمانده کل نیروی هوایی "عابیدین اونال" ربوده می شود و ادامه ساعت شمار ماجرا آغاز می شود...

 کودتا در بسیاری از زوایا آنچنان ناشیانه طراحی شده بود که شکی باقی نمی گذاشت که ساخته و پرداخته اردوغان بوده است .
۱)ساعت نامناسب شروع کودتا یعنی حدود ساعت ده شب در حالیکه مردم همه بیدارند و امکان بروز هر رفتار غیر قابل پیش بینی وجود دارد.
۲) استعداد نسبتا کم نیروهای عمل کننده
( تخمین اولیه در حدود چهارهزار نفر)
۳)عدم تحت کنترل درآوردن زیرساخت های اینترنتی و ارتباطی
۴)عدم دستگیری رهبری کاریزماتیک چون اردوغان و نخست وزیر و سایر بلندپایگان دولتی و کشوری
۵)عدم تحت کنترل درآوردن جدی رسانه های خبری و شبکه های تلویزیونی(تنوع و تکثر آنها خود یکی از دلایل شکست کودتا بود در کودتای ۱۹۸۰ ترکیه تنها یک شبکه تلویزیونی وجود داشت) 
 نشان از یک کودتای ساختگی در ساعات اولیه داشت.
اما در طرف مقابل تصرف روزنامه حریت و شبکه cnn ترک که بیشترین ضربات و تهمت ها را از سوی دولت اردوغان تحمل کرده بودند، از لحاظ نمادشناسی مهم بود و هم از دید عملکرد این رسانه ها در ساعات کودتا که این رسانه ها را تبدیل به ناجیان جمهوریت ترکیه کردند. اردوغان مصاحبه تلویزیونی مهم خود را از شبکه cnn ترک پخش کرد که همیشه آن را وابسته به لیبرال های ترکیه می دانست.
پس از کنفرانس خبری ژنرال "اوموت دوندار" و تضمین امنیت اردوغان در صورت ورود به استانبول ورق ماجرا برگشت.
کودتا درون کودتای اردوغان نیز همزمان با این کودتای مرموز پس از طلوع آفتاب از سوی اردوغان کلید خورد. کودتایی که طلوع آفتاب را ندید اما ضدکودتایی که بعد از طلوع آفتاب متولد شد.
 وعده ای که اردوغان دو هفته پیش بابت پاکسازی ششصد افسر ارتش داده بود را یکی از محرکین اصلی کودتا می دانند. آخرین بازماندگان بعد از ماجرای پیچیده ارگنه کون نیز نسخه شان پیچیده شد و ضد کودتا بر علیه ارتش و دستگاه قضایی ترکیه آغاز شد و بزرگترین تهدید علیه اردوغان تبدیل به یکی از مغتنم ترین فرصت ها برای او شد.
تحلیل اولیه از ماجرا که کودتا را برای ناظران غیرقابل باور می نمود عدم یکپارچگی فرماندهی و تصفیه های سالهای طولانی اردوغان در بدنه ارتش بود. تمام ناظران می دانستند که ارتش توان کودتای یکپارچه را ندارد و تصفیه های اساسی در بدنه پلیس و سازمان اطلاعات ترکیه "میت" اجازه کودتا به ارتش نخواهد داد، که به راستی در شب کودتا اردوغان میوه آن تصفیه ها را در بدنه پلیس و سازمان اطلاعات چید. به نظر می رسد در تحلیل اولیه از آنجا که بدنه ارتش از آخرین موج تصفیه اردوغانی در ارتش باخبر بودند بیشتر به جای یک عملیات حساب شده دست به قماری به قیمت جانشان و وفاداری به سنت پاسبانی سکولاریسم در ترکیه زده اند.البته که این انگیزه نیز در هاله ای از ابهام گرفتار است. زیرا اردوغان انگشت اتهام خود را به سوی طرفداران گولن در ارتش دراز کرده است و در طرف مقابل گولن به تکذیب ارتباط اش با کودتا مشغول است شاید به انگیزه آخرین تلاش برای حفظ بدنه وفادار به خود در ارتش. اما هر چه که بوده است تصفیه حساب با دستگاه قضا نیز آغاز شده است امروز خبر از معلق کردن هزاران دادیار، بازپرس، قاضی و حتی قضات دیوان عالی است.
مجلس ترکیه بعد از ظهر روز اول توانست خود را جمع و جور کند و انسجام خود را برای تشکیل جلسه بازیابد. مجلسی که بمباران آن توسط ژنرال اوزتورک و داماد یکی از نسنجیده ترین اقدامات ممکن و از طرفی بهترین خوراک تبلیغاتی برای اردوغان شد.
 پس از سخنرانی مقدماتی رئیس مجلس نوبت به بن علی یلدریم رسید. نوع تخفیف یافته ای از ادبیات اردوغانی در مجلس طنین انداز شد. وعده تلاش برای بازگشت مجازات اعدام به صحنه سیاسی ترکیه را می توان شاه بیت سخنان او دانست. پس از او کمال کلیچدار اوغلی به عنوان رهبر اپوزیسون و حزب جمهوری خلق ترکیه به عنوان سخنران بعدی شروع به سخنرانی کرد او با تکیه بر ماده چهارم قانون اساسی ترکیه، کشورش را کشوری دموکرات،لائیک و ...معرفی کرد. او خواستار بازگشت دموکراسی و حقوق به جامعه ترکیه شد. کلمات کنایه آمیز او در محکومیت کودتا اشاره به اردوغان نیز داشت و عامل شکست کودتا را دموکراسی و جامعه مدنی ترکیه دانست. به حق می توان گفت همان رسانه هایی که اردوغان به شدت عمل با آنها برخورد می کرد تا بدانجا که ترکیه را به بزرگترین زندان خبرنگاران تبدیل کرده بود در بزنگاه تاریخی برای او نقش ناجی را بازی کرد و این پیام را به گوش دیکتاتوری رساند که رسانه های آزاد دشمن شما نیستند بلکه دلسوز شما هستند و چراغ راه.
سوال اساسی که برای آینده ترکیه مطرح است این نکته است که آیا اردوغان از این فرصت پیش آمده و نقش مهم احزاب اپوزیسیون در شکست کودتا با موضع گیری علیه آن برای آشتی ملی استفاده خواهد کرد یا اینکه سمند دیکتاتوری را در این آشوب تندتر خواهد راند؟؟؟