افکار پشت چراغ قرمز

افکار پشت چراغ قرمز

تاملات گهگاهی فریبرز نعمتی telegram: @tammollaat
افکار پشت چراغ قرمز

افکار پشت چراغ قرمز

تاملات گهگاهی فریبرز نعمتی telegram: @tammollaat

اندک اندک جمع مستان می‌رسند!

انتخابات ریاست جمهوری در حال نزدیک شدن است؛ از این سو و آن سو هم مستان قدرت سربرمی‌آورند برای رسیدن به میدان پاستور.


زمانی که شیفتگی اینها را می‌بینم، تعحب می‌کنم که این افراد چطور و چگونه از سرنوشت پیشینیان درس نمی‌گیرند. اینان مجذوب و شیفته تکرار تجربه‌ای تلخ برای متصدیان مقام ریاست جمهوری هستند و به دنبال نوای نی بی‌اختیار به مسلخ بی‌آبرویی پیش می‌روند. شیفتگان خدمت بر این تصورند که دزد برای خانه همسایه است یا اینکه مرگ برای دیگران.

مقام‌های انتصابی در جمهوری اسلامی ایران از طریق پروتکل‌های نانوشته اما آشکاری گزینش می‌شوند، مقام‌های انتخابی چه؟ به نظر می‌رسد در ایران مقام‌های انتصابی نقش افسران لشکر زرهی را دارند و انتخابی‌ها نقش افسران لجستیک و پشتیبانی. البته چیز عجیبی نیست و در تاریخ ایران امری سابقه‌دار است. برای اینکه درک درستی از این تعبیر داشته باشیم اجازه بدهید موضوع را با یادآوری واقعه‌ای در تاریخ معاصر ایران بیشتر بشناسیم.


داستان لشکر موتوریزه تهران چه بود؟!

سال‌های حوالی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود. سازمان افسری حزب توده به عنوان نفوذی‌های این حزب در ارتش شاهنشاهی به شمار می‌آمدند. طبیعتا داشتن چنین سازمانی برای حزب بسیار غرور آفرین بود. حتی سال‌ها پس از کودتای ۲۸ مرداد حزب توده ایران که متهم بود با کمک این افسران می‌توانسته است دست به مقابله با کودتا بزند؛ در مظان اتهام بی‌‌عملی بود. حزب توده هم راستش صدایش را درنمی‌آورد. رهبران حزب پیش خود می‌گفتند بگذار مردم فکر کنند ما می‌توانستیم و نکردیم. اینگونه اُبهت‌مان هم زیر سوال نمی‌رود، حداقل هیمنه‌مان باقی بماند برای‌مان. برخی توده‌ای‌ها هم طبق معمول همیشه به دنبال توجیه رفتار حزب بودند که دکتر مصدق عملکرد درستی نداشت؛ ما هم با او همکاری نکردیم. اما اصل موضوع چیز دیگری بود.


یرواند آبراهامیان در کتاب ایران بین دو انقلاب ص۴۱۶ می‌گوید: "در بین ۴۶۶ افسر توده‌ای که محاکمه شدند، هیچ کدام فرمانده یک لشکر موتوریزه در تهران و یا نزدیک تهران نبودند. اکثریت اعضای این گروه، از مدارس نظامی، ژاندارمری، پلیس و نیروی هوایی بودند و یا در بخش‌های پزشکی، مهندسی و ارتباطات کار می‌کردند.... نظارت دقیق شاه، مانع از آن شده بود که افسران توده‌ای به بخش‌های مهم و حساس دست پیدا کنند. "روایت‌های دیگری هم هست که می‌گوید: اداره دوم ستاد بزرگ ارتشتاران معروف به "رکن دو ارتش"، در گزینش افسران لشکر موتوریزه وسواس خاصی به خرج می‌‌داد. قدیمی‌های خدمتِ نظام می‌دانند رکنِ دو کجا بود. از لحاظ سازمانی چیزی مثل اطلاعات سپاه کنونی با ترکیب عقیدتی-سیاسی و ...


اما چیزی که قرار بود از داستان بالا بفهمیم این بود که فعالین امری سیاسی باید بدانند مهره‌های‌شان را در یک روند سیاسی کجا می‌چینند؟ در لشکر زرهی یا در بهداری ارتش!


نقش‌های مقام‌های انتصابی و انتخابی در ایران همین‌گونه است. مقام‌های انتصابی مقام‌هایی کلیدی و تاثیرگذارند و مقام‌های انتخابی در بزنگاه‌های تاریخی نقش همان افسران بهداری ارتش را دارند؛ چیزی بی‌خاصیت و بی‌تاثیر.


با دقت در فرآیند انتخابات ریاست جمهوری در ایران می‌توان الگوی مشخصی را ردیابی کرد.


ابتدا جریان اصول‌گرا افراطی‌ترین کاندیدا را علم می‌کند تا در میدان تیر، گلوله‌ها بر روی مترسک ایذایی شلیک شود، پس از اینکه یک دوگانه حسابی ساخته شد و انرژی عظیمی در ملت برای حذف آن چهره‌ی مشخص بسیج شد- بسته به اینکه سیاست کلان نظام چه باشد- اشخاصی شانس بیشتری را برای رفتن به مسند قدرت پیدا می‌کنند. در آخر هم معقول‌ترین گزینه برای سیستم، تقدیم ملت می‌شود. تا در‌نهایت ملت هم دوپینگی کرده باشند و در ناخودآگاه سیراب از دموکراسی انتخاباتی شوند یا به قول سید محمد خاتمی مردمسالاری دینی را تجربه کرده و به گونه‌ای حکم ریاست‌جمهوری را تنفیذ نمایند.


آن کس که اصول‌گرایان بیش از همه خود را مشتاق به انتخابش نشان می‌دهند، اتفاقا مهره سوخته‌ی بازی‌ست. اصلاح‌طلبان هم که از یک سو زیر اجاق را می‌دمند از سوی دیگر آش را بیشتر هم می‌زنند تا خوب پخته شود، نقش کاتالیزوری را برای این معرکه بازی می‌کنند. برای مثال اگر پویش انتخاباتی سال ۸۴ را مرور کنید متوجه می‌شوید تا یک هفته قبل از انتخابات رای سازمانی و حزبی اصول‌گرایان محمدباقر قالیباف است. اما درست یک هفته مانده به انتخابات محمود احمدی‌نژاد رای سازمانی اصول‌گرایی را پشت سر خود می‌آورد و برای پرواز از مرحله اول موفق می‌شود. در مرحله بعدی با هاشمی رفسنجانی به دور دوم می‌رود که حتی اگر به جای احمدی‌نژاد در سال ۸۴ محسن رضایی هم با رای سازمانی به دور دوم رفته بود، حتما طلسم عدم انتخاب خود را می‌شکست؛ چون هاشمی در آن سال‌ها هنوز به عنوان یک اصلاح‌طلب ژنتیک معرفی نشده بود و در برزخ پوست‌اندازی گرفتار بود و به مثابه‌ی یک دوزیست سیاسی نقش آفرینی می‌کرد.

هسته سخت قدرت ذائقه‌ی تنوع طلبی دارد. هیچ حذفی را اجازه بازگشت نمی‌دهد. موسوی، رفسنجانی، خاتمی، احمدی‌نژاد....

فعلا کاندیدای بسیج کننده جناح اصول‌گرا سعید جلیلی است. او را علم خواهند کرد با شعارهای سوپر انقلابی. در نهایت، چیزی در مایه‌ها و قامت حسین دهقان رئیس‌جمهور معقول‌تری خواهد بود. جلیلی در تحلیل نهایی محصول احمدی‌نژادیسم در ایران است و احمدی‌نژاد فعلا قرار نیست که به قدرت بازگردد به دو علت:

اول) اصل اساسی فلسفه سیاسی جمهوری اسلامی: رانده شده از قدرت دوباره بازنخواهد گشت.


دوم) ماموریتی که برای باند احمدی‌نژاد در نظر گرفته شده، چیزی نیست جز جایگزینی آنها به جای اصلاح‌طلبان در نقش یک اپوزیسیون خودی. جلیلی هم که آفریده احمدی‌نژادیسم است، پس محکوم به انتخاب نشدن. هر چند که عبدالرضا داوری سخن‌گوی جبهه یا دولت بهار سیگنال‌های جدیدی صادر می‌کند.


اصلاح‌طلبان هم نقش نخودی یا بی‌خودی را هم بگیرند برایشان کافی‌ست. اپوزیسیونی خوب است که اپوزیسیون باقی بماند. لازم باشد می‌تواند نقش افسر بهداری را هم بازی کند، اما تا زمانی که اجباری برای آن وجود ندارد چه کاری است؟! در انتخابات سال ۹۲ که ضرورت مذاکرات احساس می‌شد، طبیعتا نیاز به افسران بهداری هم به طور طبیعی امری ضروری بود.


نکته مهم دیگری که وجود دارد کارکرد این کاندیداهای تندروی گرم کننده تنور انتخابات است. نظام، آنها را در موقعیت چالش برانگیزی قرار می‌دهد. آنها پس از اینکه از سوی مردم گزینش نمی‌شوند و متوجه می‌شوند که بین مردم محبوبیتی ندارند، حس شکست عمیقی پس از ناکامی در انتخابات، روان آنها را آزرده‌ می‌کند و محصول این وضعیت می‌شود بازگشت بیش از پیش به دامان نظام سیاسی و تبدیل شدن به یارانی وفادارتر برای جریان اصول‌گرایی. طبیعتا برای گزینش به عنوان افسر زرهی لیاقت بیشتری هم پیدا می‌کنند.


قوه کلیدی‌ای چون قضائیه، یا شورای نگهبان قانون اساسی و امثالهم همان لشکر موتوریزه هستند. هیچ‌گاه اصلاح‌طلبان هم دم از اصلاح آنها نزدند، چون آنها هم خوب می‌دانستند که این خط‌شکنی‌ها به آنها نیامده است. گهگاهی نق‌هایی در مورد شورای نگهبان در هنگامه رد صلاحیت‌ها زدند اما قوه قضائیه هرگز. پس از بیست سال "نبرد صندوق‌ها" بدنه‌ی آش شعله‌قلمکار اصلاح طلبی به این نتیجه رسید که حالا صندوق آنچنان هم آش دهن‌سوزی نبوده اما آیا اصلاح‌طلبان شیفته خدمت که حتی به درد گرم کردن تنور انتخابات هم نمی‌خورند، به این نکته پی‌برده‌اند؟


فریبرز نعمتی

@tammollaat