افکار پشت چراغ قرمز

افکار پشت چراغ قرمز

تاملات گهگاهی فریبرز نعمتی telegram: @tammollaat
افکار پشت چراغ قرمز

افکار پشت چراغ قرمز

تاملات گهگاهی فریبرز نعمتی telegram: @tammollaat

شاخص های توسعه فرهنگی(قسمت چهارم)

شاخص های توسعه فرهنگی 

شناخت اصول و کارکردهای مناظره

یکی از عوامل تاثیر گذار در انتخابات ریاست جمهوری سال هشتاد و هشت را می توان برگزاری مناظره به منظور یافتن کاندیدای اصلح برای مقام ریاست جمهوری،  برای اولین بار در ایران دانست. در این دوره از انتخابات ریاست جمهوری در ایران صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران برای اولین بار بعد از مناظرات دهه شصت که بین گروههای سیاسی و اسلامی برگزار می شد که پس از مدتی بنا به دلایلی متوقف شد، تصمیم گرفته بود مناظراتی را این بار در قالب مناظرات کاندیداهای ریاست جمهوری برگزار کند. نتایج مناظرات و نحوه برگزاری آنها متاسفانه هم از لحاظ شکلی و هم محتوایی دارای نقاط ضعف عدیده ای بود که تامل و تفکر در آن به نظر میرسد نکاتی سودمندی را برای ما و همچنین برگزارکنندگان مناظرات در هر سطحی به دنبال داشته باشد.

برای بررسی ساختار یک مناظره بحث خود را در دو بخش شکلی و محتوایی پیش خواهیم گرفت.

در ابتدا مناظره های آن سال را به صورت شکلی بررسی خواهیم کرد و در بخش دوم بررسی محتوایی انجام خواهیم داد.

در بخش شکلی

اولین نقطه ضعف شکلی را می توان در مجری برگزار کننده مناظره یافت. یکی از مهمترین انتقادهای آن سالها به مناظرات، ضعف در بخش مدیریت مناظره از سوی مجری بود. به نظر میرسد برای برگزاری مناظره در هر سطحی ابتدا باید به دنبال انتخاب یک مدیر -مجری مناسب برای مناظره بود. 

ویژگی اول: مدیر باید از افرادی باشد با معلومات نسبتا جامع و قابل قبول در مورد موضوعات مطرح در مناظره . 

ویژگی دوم: دارای منطق فکری قابل توجه برای تعهد به ماموریت محدود از لحاظ زمانی خویش برای اجرای  مناظره. به عبارت بهتر ایشان باید متوجه باشند که برای مدت محدود اجرای مناظره، بی طرف باشند و نسبت به بی طرفی وفادار.

 ویژگی سوم: مدیر مناظره باید قدرت بیان والایی داشته و صاحب شخصیتی تاثیر گذار باشد تا بدانجا که طرفین مناظره حس احترام را نسبت به شخص مدیر یا مجری داشته باشند.

 پس برای داشتن هر مناظره موفق در صورت شکلی آن باید حداقل سه شاخص بالا در مدیر مناظره وجود داشته باشد. 

مورد مهم دوم از لحاظ شکلی ....

چند نوبتی بودن مناظرات است. در مدل آمریکایی مناظرات ریاست جمهوری برای مثال موضوعات مختلف حالت تفکیکی داشته و در هر جلسه موضوع خاصی مورد بحث قرار می گیرد. برای مثال در جلسه ای اقتصاد و در جلسه دیگری سیاست خارجی و.... که فقدان این رویکرد نیز در مناظرات ایرانی کاملا به چشم می خورد. 

از لحاظ محتوایی

مورد اول:

 از لحاظ محتوایی مورد اول به فقدان دیدگاه برمی گردد. متاسفانه اکثریت مناظره کنندگان ایرانی فاقد دیدگاه های مکتوب بوده و به دور از یک سنت فکری شناسنامه دار می باشند، که این خود باعث پراکندگی و بی هدفی در مناظرات می گردد. زیرا طرف مناظره کننده قابلیت استناد و رجوع به نکته مشخصی در اندیشه های طرف مقابل را ندارد. فقدان پایگاه حزبی و سابقه مشخص سیاسی و یا نوشتاری مواد خام مناظره را قبل از آغاز بلاموضوع می کند.

مورد دوم: فقر فرهنگ مناظره می باشد. متاسفانه مشاهده می شود که به جای نقد نظر، نقد نظر دهنده اتفاق می افتد که یکی از خطاهای رایج منطقی در فرهنگ گفت و گوهای ایرانی است، که بجاست درمانی برای آن تجویز شود. فقدان فرهنگ مناظره فقدان یک دیدگاه مفهومی در مناظره می باشد. یعنی به جای بحث در مورد موضوع، بحث در مورد شخص و شخصیت می شود. بررسی سایر مغالطات منطقی مجالی دیگر را می طلبد.


مورد سوم: مخاطبان مناظره نیز خود مسئله ای دیگر است. اگر به همان مناظرات سال ۸۸ نگاهی دگرباره داشته باشیم متوجه خواهیم شد، مخاطبان مناظره بسته به طبقه اقتصادی و پایگاه فرهنگی خود از کلام مناظره کننده برداشت های متفاوتی دارند. برای مثال مناظره کننده ای که هوچی گر حرفه ای تری باشد از دیدگاه جمعیت کم اطلاع از اخبار به عنوان مناظره کننده برتر معرفی می شود و مناظره کننده با کلام علمی و دقیق تر به عنوان مناظره کننده ضعیف شناسایی خواهد شد. البته در کشورهای غربی راه حل را در این نکته یافته اند که تعداد مناظرات دو کاندیدا را به ده ها جلسه افزایش دهند تا هم هیجان مناظرات فروکش نمایند هم بیننده قضاوت منطقی تر داشته باشد. اما آیا ما توان برگزاری این حجم از مناظرات را داریم؟


پیشنهاد: اشاعه مناظرات مکتوب است. به نظر میرسد در شرایط کنونی ما که استانداردهای لازم برای مناظرات رو در رو وجود ندارد، بهتر است داوطلبین مناظره، مناظرات مکتوب را در پیش گیرند که هم از کیفیت بالاتر محتوایی برخوردار است و هم عملی تر و علمی تر نسبت به مناظرات رو در رو که بار علمی کمتری را دارا هستند و امکان اجرایی کردنشان مشکل تر. مناظرات مکتوب نمایش دهنده واقعی قدرت منطق و استدلال شخص مناظره کننده خواهد بود بر خلاف مناظرات رو در رو که اتکا به حاضر جوابی و فن بیان دارند.

پی نوشت: در ادامه منشور سی ماده ای دکتر سریع القلم استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی در باب فرهنگ مناظره می آید تا توسعه فرهنگی در فرهنگ مناظرات ایرانی افزایش یابد.

سی ویژگی انتقاد کردن/مناظره کردن

محمود سریع القلم

دانشگاه شهید بهشتی

۱٫هدف از نقد و انتقاد، بهتر فهمیدن و دقیق فهمیدن یک موضوع است.

۲٫هدف از نقد و انتقاد، نزدیک کردن یک فکر و نظریه بهfact  است.

۳٫اظهار نظر با نقد متفاوت است: اولی مخاطب خاصی ندارد اما دومی برای اصلاح فکر و سخن و عمل دیگری است.

۴٫منتقد تا می تواند باید در متن انتقادی خود، سؤال ها و زوایای جدید طرح کند.

۵٫داشتن یک دیدگاه متفاوت، نقد نیست. مستندات وfact ها، مبنای نقد و انتقاد هستند.

۶٫نقد شفاهی از نظر مکتوب، بی اعتبار است.

۷٫منتقد باید دقیق با نقطه و ویرگول از متن اصلی، نقل قول کند و بعد آن را بر اساس مستندات نقادی کند.

۸٫نقد به صورت مناظره توسط کسانی معتبر است که هر دو طرف در رابطه با موضوع مناظره، متون تولید و چاپ کرده باشند.

۹٫در مسائل فکری و علمی، مبنای نقد بر واقعیات، آمار و fact ها است. جایگاه تخیلات و توهمات در مدارهای علمی نیست.

۱۰٫در جامعه‌ای نقد اعتبار پیدا می‌کند که افراد متخصص در حوزه تخصصی خود نقادی کنند.

۱۱٫اگر منتقد نکته‌ای ر ا از متن مکتوب متوجه نمی شود، ابتدا سؤال می‌کند و بعد نقد می‌کند.

۱۲٫پیش ذهنیت از نویسنده یک متن، نقد و انتقاد را مخدوش و بی‌اعتبارمی‌کند.

۱۳٫به میزانی که انتقادات کلی باشند از اعتبار آن‌ها کاسته می‌شود. مبنای کار علمی و انتقادی درپرداختن به جزئیات است.

۱۴٫بالاترین سطح اعتبار یک فرد علمی و فکری،نوشته‌های اوست. سخنرانی و ارائه شفاهی مطالب پایین‌ترین سطح است.

۱۵٫منتقد بر نویسنده متن، القاب نمی گذارد.

۱۶٫کسی که در یک موضوع تخصص نداشته و متون تولید و چاپ نکرده، به لحاظ علمی نمی‌تواند انتقاد کند.

۱۷٫منتقد، متن و سخن و فکر فرد را نقد می‌کند و نه شخص او را.

۱۸٫کسی که نقد علمی می شود، وظیفه مدنی داردکه به انتقادات پاسخ دهد.

۱۹٫نقدی که به آمار و مستندات تجربی و تاریخیاتکاء داشته باشد، معتبرتر است.

۲۰٫منتقد در بیان و لحن، شخصی احساسی و عصبانی نیست. ادب و صدا قت او مقدم بر انتقاداتش  است.

۲۱٫منتقد و انتقاد شونده هر دو باید در یک موضوع تخصص داشته باشند و متون تولید و چاپ کرده باشند.

۲۲.نقاد از این عبارات، فراوان استفاده می‌کند: حدس می‌زنم. تصور می‌کنم. به نظرم می آید. شواهد اینگونه نشان می‌دهد. آمار چنین تصدیق می‌کند.

۲۳٫نقد فکری و علمی باید مکتوب و علنی باشد اما نقد از رفتار حتماً باید به صورت خصوصی به افراد منتقل شود.

۲۴٫محل تحصیل، اساتید و متون علمی منتقد بر کیفیت نقد او بسیار تأثیرگذار است.

۲۵٫اندیشه ها سطح اعتبار دارند و به تدریج اصلاح می شوند. می توان با استدلال، مستندات و آمار، اندیشه ها را تکامل بخشید.

۲۶٫منتقد باید مراقب باشد تا آنچه که خودش دوست دارد بگوید را به حساب متن دیگری نگذارد و متن او را تحریف نکند.

۲۷٫استفاده از کمیت ها، دقّت و اعتبار نقد را افزایش می دهد.

۲۸٫علمی ترین متن و علمی ترین نقد آن است که نویسنده، تعاریف خود را از مفاهیم از یک طرف و مفروضات و استوانه های فکری را از طرف دیگر به طور دقیق مکتوب کند.

۲۹٫در نقادی و مناظره، مبنای استدلال پژوهش های علمی است.

۳۰٫استاندارد گذاری برای نقد و مناظره، مسئولیت دانشگاه ها، متخصصین و انجمن های علمی است.

شاخص های توسعه فرهنگی(قسمت سوم)


ضرورت تشکیل مجمع نمایندگان ادوار

برای اینکه جامعه داوطلب توسعه فرهنگی را به سوی هدف اش رهنمون کنیم، همان طور که در قسمت اول بدان پرداختیم مفهوم انباشت یکی از مواد اولیه مهم و ضروری بود. یکی از اعمالی که می توان در راستای انباشت داشته ها انجام داد ایجاد سازوکار برای قدر دانی است. یکی از مشکلات جوامع در حال توسعه فرهنگی عدم پای بندی به تصمیمات ناشی از گذشته خود است. در این جوامع زمانی که شما سوالی مطرح کنید که فلان نماینده ادوار که بدان منتقدید را چه کسی به آن رای داد خواهند گفت نمی دانیم!!!!! در کمال تعجب مشاهده خواهید کرد مردم حوزه انتخابیه  شانه خود را مبرا از مسئولیت ساخته و تقصیر را متوجه جمعیتی موهوم و نامشخص خواهند کرد. یک جامعه توسعه یافته فرهنگی جامعه ایست که در مقابل تصمیماتش مسئولیت پذیر بوده و به انکار گذشته خود مشغول نباشد و آن جمعیت را موهوم و خیالی مپندارد. هر نماینده پس از کسب رای مردم و کسب جایگاه نمایندگی توان بالقوه ای برای تبدیل شدن به یک نیروی تاثیر گذار کشوری پیدا می کند که می تواند دارای سطوح متفاوتی از نفوذ در سیستم بورکراسی کشوری گردد. جامعه توسعه یافته فرهنگی جامعه ایست که بتواند....

 اول) به نیروی بالقوه خود یاری در راه تبدیل شدن به یک نیروی بالفعل را نماید.

 دوم) بتواند اندوخته انباشت فرهنگی را تبدیل به سرمایه ای در گردش به عنوان ابزار توسعه در خدمت جامعه نماید، به جای اینکه دهان به لعن و نفرین و دشنام برای نیروی خود ساخته باز نماید. 

تشویق به جای تقبیح، قدردانی به جای ناسپاسی، سازندگی به عوض تخریب را سرلوحه اعمال خویش قرار داده و به جای پس زدن فرزندان خود آنها را در آغوش کشد. جامعه ای توسعه فرهنگی خواهد یافت که بتواند به جذب سرمایه ها بپردازد و خوش بینی را با بدبینی معاوضه نماید تا توان لمس نیمه پر لیوان را در خود بیابد. ما باید بدانیم که نماینده ادوار تمام تلاش ممکن خود را برای خدمت انجام داده است، زیرا صاحب هر انگیزه ای هم باشد بی شک هر انسانی به دنبال خوشنامی می باشد و باقی گذاشتن نامی نیک از خود برای زندگی آینده...

در توسعه فرهنگی باید بدانیم می توانیم عملکرد نماینده های ادوار را نقد کنیم اما مجاز به تخریب آنها نیستیم زیرا مخرب یک مغرض است. نماینده مقدس نیست اما اصاعه ادب به شخصیت اش گناهی است نابخشودنی....

به نظر میرسد تشکیل مجمع ادوار برای قدردانی از نمایندگان سابق و فراخوانی آنها برای ایجاد انباشتی از   نخبگان بورکرات از سرفصل های توسعه است که می بایستی توسط اندیشمندان هر شهری صورت پذیرد .

البته این بدان مفهوم نیست که ما شهروندان از وظیفه قدردانی خود غفلت ورزیم. قدردانی از هرکس که از او بهره ای بردیم یا حتی بهره ای نبردیم اما او تلاش برای  انجام عملی نیک برای ما داشته جز وظایف هر انسان صاحب تفکری است.

به امید اولین روز  قدردانی.

شاخص های توسعه فرهنگی(قسمت دوم)


نقشه راه توسعه فرهنگی...

برای رسیدن به مفهوم ''جامعه فرهنگی'' پس از ساخت آرشیو برای اندوخته‌های فرهنگی گذشته و انباشت فرهنگ، به صورت خودکار هر پدیده‌ی زنده نیاز به تولید پیدا می‌کند که اصلی‌ترین مشخصه‌ی زنده بودن است. برای تحقق این مهم به سه مرحله احتیاج است: تولید فرهنگ، توزیع فرهنگ و در آخر توسعه و تصحیح فرهنگ. این سه مرحله با اینکه دارای اهمیت یکسانی هستند اما رعایت ترتیب در آنها بسیار مهم می‌باشد.


 مرحله اول) 

تولید محتوای فرهنگی به مانند هر تولید دیگری به ابزار تولید نیاز دارد. دانشِ فرهنگی، متخصصِ فرهنگی،  سرمایه‌ی فرهنگی، سخت افزار و وسایل تولید فرهنگی از جمله لوازم این تولید می‌باشد.

بخش اول لوازم تولید که داشتن دانش فرهنگی است، به وسیله دو منبع تامین می‌شود اول مطالعه، دوم توجه و تفکر در اعمال فرهنگی رایج در اجتماع به وسیله نخبگان فرهنگی و حتی مردم عادی.

بخش دوم تولید فرهنگی داشتن نیروهای متخصص فرهنگی است. شاعرها، نویسنده‌ها، نقاش‌ها و تمام هنرمندهای یک شهر می‌توانند بازیگران موثر این بخش تولید باشند.

بخش سوم تولید فرهنگی سرمایه فرهنگی است. در این بخش نیازمند دلسوزانی با سرمایه مالی می‌باشد که بتوانند از مازاد دارایی خود در رشد و اعتلای منطقه زندگی خود گذشت کنند و به صورت واقعی و عملی بتوانند شعارها را به نمودهای عملی مبدل سازند.

بخش چهارم تولید فرهنگی تلاش برای ایجاد سخت افزار است، به مانند تاسیس سینما، تئاتر، کانون پرورش فکری فعال، انجمن‌های فرهنگی و .... تا  برگزاری دوره‌های ارتقا سطح دانش و قابلیت شهروندان برای کمک به قوای مجریه و مقننه.

مرحله دوم)

پس از انجام این مراحل سخت و طاقت فرسا نوبت به توزیع فرهنگی می‌رسد. زیرا بدون توزیع همه گیر تولیدات فرهنگی تمام سرمایه‌های مادی و غیرمادی درگیر در فرآیند تولید فرهنگ بی‌فایده می‌نماید. فرهنگ تولید شده‌ای که در میان مردم قابلیت توزیع را نداشته باشد از دو نقص رنج می‌برد یا اینکه فرهنگ تولید شده فاقد ارزش بوده و از فطرت آدمی سرچشمه نگرفته تا جذبه ای برای مخاطب عام داشته باشد و یا اینکه سفارشی بوده و اصلا برای نیاز مردم تهیه نشده بوده است.

مرحله سوم)

نگهداری فرهنگی است.... در این مرحله نیاز است که بازخورد‌های مثبت و منفی فرهنگ تولید شده و سپس توزیع شده از مردم دریافت شود و با همفکری نخبگان فرهنگی اصلاحات لازم برای بازتولید صحیح فرهنگی اتفاق بی‌اُفتد. مهندسی فیدبک دریافتی می تواند ساز و کاری صحیح را برای این هدف به ارمغان آورد.

پس از پی گیری این فرآیند خلاصه شده و در عین حال پیچیده است که می‌توان امیدوار به رشد فرهنگی شد و گام‌های صحیح و درستی برای اعتلای جامعه هدف برداشت.


شاخص های توسعه فرهنگی(قسمت اول)


 وجود فرهنگ انباشت...

برای رشد حداکثری و در ضمن اصولی و سالم هر پدیده‌ی جمعی، نیاز به انباشت بی‌شک یکی از اولین ابزارها و شروط است. برای توسعه اقتصادی نیاز به انباشت ثروت می‌باشد. برای توسعه دانش نیاز به انباشت آگاهی می‌باشد. برای توسعه سیاسی نیاز به انباشت نظریه‌های آزموده شده و تصحیح شده سیاسی می‌باشد و برای توسعه فرهنگی نیاز به انباشت خصلت‌های نیک. می‌توان مدعی شد تا زمانی که فرهنگ انباشت و آموختن از خصایل نیک با مراجعه به سنت از یک سو و آموختن از روزگار مدرن در سویی دیگر شکل نگرفته باشد، جامعه حالت موقتی و زودگذر داشته و حال بیماری را دارد که مبتلا به بیماری آلزایمر می‌باشد. در این وضعیت بیمار به شدت از فراموشی و فقدان حافظه رنج می‌برد. در حالی که خود از وضعیتش بی‌خبر است و در بهترین حالت تنها برای لحظاتی چند حس مبهمی از بیماری به او الهام می‌شود اما این درک از بیماری نیز گذرا بوده و چاره‌ساز برای حال پریشان بیمار نخواهد بود، زیرا به زودی این آگاهی  کاذب قربانی فراموشی خواهد شد. بیمار متاسفانه فقط توانایی یادآوری سی ثانیه گذشته را داشته و توان انباشت آگاهی برای آموختن را از دست خواهد داد. انسان فاقد آگاهی تنها پذیرای دو چیز خواهد بود، 

اول) فرامینی که از اطراف به او می رسد و نیک وبد اعمال را برای او مشخص می کند و به قضاوت می‌نشیند. 

دوم) اسیر عادات خویشتن می‌شود، بدین معنا که تمام اعمال او فاقد نظام منطقی بوده و محصول جبر محیطی و تصویرهای کِدری ناشی از مفاهیمی در گذشته، که ریشه آنها برای او نامشخص است.  اعمالی که تنها و تنها به عنوان  عادتی که بایست بی‌اختیار انجام گیرد خواهد شد. 


به مرور این بیمار که در بحث ما جامعه کوچکی به مانند یک شهرستان می‌باشد در کلیت خود فاقد ابزارهای لازم برای یک انتخاب درست می‌گردد، از طرفی دچار فراموشی می‌شود و از طرف دیگر فاقد نظام تحلیل منطقی برای تصمیم سازی صحیح.


  به نظر می‌رسد اولین و عاجل‌ترین راه مداخله برای درمان این بیماری ایجاد ساز و کاری برای توسعه فرهنگی است که گام اول آن توسعه انباشت مفاهیم فرهنگی به منظور توسعه فرهنگی می‌باشد. برای مثال در شهرستان سراب  یکی از قهرمانان ساخت حافظه فرهنگی که نمایاننده سنت فرهنگی یک شهرستان است بی‌شک استاد داوود نادری می‌باشند. ایشان با جمع آوری نمایه‌ها و نمادها و خاطرات مشترک مردمان شهرستانی به مانند سراب گام اول را برای انباشت سوابق فرهنگی به منظور توسعه فرهنگی برداشته‌اند که امید است نخبگان دیگر شهرستان که دستی در آتش دارند ادامه دهنده این راه علمی و عملی باشند.