افکار پشت چراغ قرمز

افکار پشت چراغ قرمز

تاملات گهگاهی فریبرز نعمتی telegram: @tammollaat
افکار پشت چراغ قرمز

افکار پشت چراغ قرمز

تاملات گهگاهی فریبرز نعمتی telegram: @tammollaat

ما خود در این میان نیستیم

این روزها هجمه بر وزیر ریش‌پروفسوری دولت اعتدال، سهمگین است و عده‌ای از دوستان ارزشی در حال تازاندن کُمِیت مراد بر صحراهای ناپایان مجازی. در بساط‌شان هم هر چیزی پیدا می‌شود از فحش و ناسزا تا کف‌گرگی و پنجه‌بوکس. خاطرم هست سال‌های اولیه برجام که ظریف شده بود "مصدق"، می‌گفتم بابا شوخی نکنید، جو ندهید که در قواره مصدق نیست. دستم نمی‌رسید اگر می‌رسید به او می‌گفتم از روزی که تو را با فرق سر به زمین خواهند کوفت می‌ترسم. 


اما بگذریم این مجازی بودن‌ها هم حکایت بسیاری دارد. قبل از اینکه فضای زندگی مجازی شود، کودکان شهری دهه‌شصتی و ماقبل محل بازی‌شان کوی‌ها و برزن‌های شهری بود. فقط محل بازی نبود. جوی‌هایِ آب ِ کثیف ِ جاری در کوچه‌ها محل واکسیناسیون عمومی کودکان در برابر انواع بیماری‌ها هم بود.


 قسمت اصلی" اجتماعی‌شدن" در بازی‌های کودکان در همین کوچه‌ها شکل می‌گرفت‌. طبیعی بود که بر مبنای تفاوت‌های جسمی و روحی همیشه عده‌ای از بچه‌های محل نقش فرادستان را در سیاست‌گذاری برای بازی‌های محله داشتند حتی تا بدانجا که تعیین می‌کردند چه کسی بازی کند چه کسی نکند! همیشه هم یک عده‌ پیرامونی بودند که مظلوم‌وار و ملتمسانه منتظر می‌ماندند تا اگر حضرات تشخیص دهند اینها هم نقش کامل کننده تیم یا توپ جمع‌کن را بازی کنند. بالاخره ضعفا امیدوار بودند که روزی بابت این خوش‌خدمتی‌ها حتی در حد توپ جمع‌کنی در سلسله مراتب آن قانون جنگل جایی و جایگاهی پیدا کنند تا آنها هم روزی جزئی از فرادستان شوند. اما این جایگاه‌ها چنان سُست و ناپایدار بودند که برای بازی فردا هیچ تضمینی برای ادامه‌شان نبود و گویی برای مظلومان خیره به بازی توانگران، هبوط امری همیشگی بود. 


حال این روزهای فضای مجازی حال همان سال‌هاست. عده‌ای در مقام دفاع از "میدان" آنچنان بر ظریف می‌تازند که گویا ظریف هم جزئی از ما تامین کنندگان سور و سات آنها بوده است. همان مظلومان همیشگی کز کرده در گوشه تاریخ. نه دوستان، نه عزیزان، چیزی به نام اصلاح‌طلبی بزرگترین دروغ تاریخ سیاسی ایران بود. از اول انقلاب تا به امروز ظریف در سفره دیپلماسی اصول‌گرایی بوده و هست. به خدا ما دیگر حال اصلاح‌طلبی هم نداریم. دیگر از ما گذشته، حال بازی کردن هم برای ما نمانده است. به قول زیدآبادی فرق اصلاح‌طلب اصول‌گرا برای فرنگی‌ها فرق تندرو و محافظه‌کار است، این بساط‌ها را ما برای خود ساخته‌ایم. کاملا وطنی و ساخت ِ ایران. حال ما از دیدگاهی دیگر حکایت بوسعید است که روایت شده...


در آن وقت که شیخ ما (ابو سعید ابوالخیر) به نیشابور رفت،استاد امام ابوالقاسم قشیری (صوفی بزرگ وشیخ خراسان وصاحب الرساله القشریه) شیخ ما را ندید و او را منکر بود. هر چه بر زبان شیخ ابوالقاسم می رفت عینا به شیخ ما باز می گفتند… و شیخ هیچ نمی گفت.

روزی بر زبان استاد امام (ابوالقاسم) رفت که بیش از این نیست که بو سعید حق تعالی را دوست میدارد و حق تعالی ما را دوست میدارد.فرق این است که ما در این راه پیلیم و بو سعید پشه!

این خبر را نزدیک شیخ ما آوردند. شیخ آن کس را گفت برو پیش استاد امام و بگو که: آن پشه هم تویی، ما هیچ نیستیم، و ما خود در این میان نیستیم.

آن درویش بیامد و آن سخن را به استاد امام گفت.

استاد از آن ساعت عهد کرد که دیگر بد شیخ ما نگوید.

(محمد بن منور,اسرار التوحید)


دوستان آن پیل و پشه و هر چه دوست دارید مال شما، ما آن هم نیستیم. دل لامصبی داریم، زود هوایی می‌شویم. هوایی‌مان می‌کنید خیال برمان می‌دارد که کاره‌ای هستیم در تشویق یا تکفیر ظریف، یا حمایت‌ها و عدم حمایت‌های ما تاثیری دارد. ما دو حال بیشتر نداریم یا نشئگی یا خماری و محصول هر دوی این حالت‌ها خواب همیشگی‌ست.  بگذارید ما بخوابیم و چُرت ما را با دعوای "ظریف-میدان" به هم نریزید. 


از خواب بیدار می‌شویم نمی‌دانیم چی به چیست، نابهنگام جوگیر می‌شویم با ان حال خراب دو تا شیشه می‌شکنیم، آنگاه چند تا مامور سفیدپوش می‌آیند می‌کوبندمان زمین، دو تا آمپول آرام‌بخش حواله‌مان می‌کنند و خودروی سفید رنگی در حالی که داخل آن درازمان کرده‌اند آژیر کشان از صحنه دور می‌شود و باقی ماجرا چند سال دیگر...


فریبرز نعمتی


@tammollaat