افکار پشت چراغ قرمز

افکار پشت چراغ قرمز

تاملات گهگاهی فریبرز نعمتی telegram: @tammollaat
افکار پشت چراغ قرمز

افکار پشت چراغ قرمز

تاملات گهگاهی فریبرز نعمتی telegram: @tammollaat

حکایت اصلاح‌طلبان و ما بخشی از بدنه طرفداران‌شان...

در مقطع دبیرستان معلم تعلیمات دینی داشتم که کلی اهل کیف و حال بود. یادش بخیر آقای "بهروز.ن"...

ناظم دبیرستان با لحنی که گویا از دست کارهای ایشان کلافه شده‌ باشند می‌گفتند: امان از بهروزخان!

استاد "بهروزخان" شخصیتی طنزپرداز، روادار، رِند، کمی در خود فرو رفته در عین حال آنارشیست بود. قوانین سیستم آموزش و پرورش را هم گاهی تا قسمتی به سخره می‌گرفت. در عین اینکه با دانش آموزان سربه‌سر می‌گذاشت و کِرکِر خنده داشت، اما رابطه رفاقتی با آنها نداشت و این بخشی از سیاست بسیار پیچیده ایشان در اداره کلاس بود. حتی در کلاس با دانش آموزان سر مسابقات فوتبال شرط بندی هم می‌کرد. اگر شرط را می‌برد که می‌گرفت. اگر هم می‌باخت از سر قدرت و جایگاه، در کمال سادگی و خوشمزگی شرط باخته را پرداخت نمی‌کرد. گاهی برخی از بچه های کلاس به استاد می‌گفتند: استاد ما حوصله نداریم، می‌توانیم نمانیم؟ بهروزخان می‌فرمود: بله می‌توانید بروید. اما در لیست حضور و غیاب در مقابل نام آن چند نفر می‌نوشتند: فراری!!!

خاطرم هست در درس قرائت قرآن نمره من به صورت طبیعی ۲۰ بود، اما با کمال تعجب مشاهده کردم نمره اینجانب را ۱۹/۲۵ ارزشیابی نمودند. زمانی که از استاد علت را جویا شدم فرمودند: اگر به شما نمره بیست می‌دادم به سبب شرط بندی‌هایی که با هم داشتیم به ما شک می‌کردند!!!

تصور کنید بعد از این همه مشارکت در بازی‌های استاد، در نهایت حق‌تان، به سادگی قربانی همین مشارکت‌تان در بازی‌های استاد شود. این شرح مختصر از احوالات استاد تعلیمات دینی و رابطه او با دانش‌آموزان را گفتم که به بحث مهمتری برسیم. بحث رابطه ما و اصلاح‌طلبان.

تمام بازی‌هایی که بهروزخان سر ما آورد همان بازی‌هایی‌ست که اصلاح‌طلبان سر جمعیت طرفدار خود آوردند.

رابطه اصلاح طلبان با بدنه هم چیزی نیست جز همین بده و بستان‌های استاد بهروزخان با دانش آموزان.

کرکر و خنده‌هایشان با طرفداران است، امتیاز دادن‌هایشان به اصول‌گرایان. هر وقت هم که مطالبه‌ای باشد به سادگی می‌فرمایند: اگر این مطالبه مطرح شود به نیت های ما و شما شک می‌کنند!!!

در هیچ درگیری‌‌ای بین اصول‌گرایان و اصلاح‌طلبان اینها طرف اصلاح‌طلبان را نگرفته‌اند.

نهایت شاهکارشان هم می‌شود ساخت ناامیدی از لیست امید، جمعه وعده طرح دو فوریتی دادن و شنبه ظهر غلاف کردن. صادر کردن اعلامیه‌های دوطرفه به نفع سیخ و کباب.

آقای سید محمد خاتمی رهبر اصلاحات اعلامیه می‌دهند، این اپوزیسیون خارج‌نشین! آقای خاتمی خیلی از این اپوزیسیون خارج‌نشین در ارگان‌های مطبوعاتی شما قلم زدند، تحلیل کردند، تفسیر نوشتند، اصلا از شخص شما خاتمی ساختند و از بساط‌تان، نظریه برای اصلاحات تولید کردند و ماهیت شما را ساختند. از که برای چه تبری می‌جوئید؟ بابا گلی به جمال احمدی نژاد که از هیچ کسی تبری نجست و دربست پشت همه قبیله‌اش ایستاد، یا آن میرغوغا را بگو...

به کسانی که رفته‌اند و دل در گرو شما داشتند به جای غائب می‌گویید فراری!

البته از جمعیتی که در گفتن بزرگترین دروغ تاریخ سیاسی ایران مشارکت کردند و نقش اصلی را بازی کردند بیش از این هم انتظاری نیست. علت اینکه اصلاح‌طلبان از آن میرغوغا نیز بریدند همان بود که پیرمرد اسرار هویدا می‌کرد و دائم می‌گفت: طیف رنگین کمانی مردم. بدنه رای اصلاح‌طلبان جمعیتی بود رنگین کمانی از کسانی که چپ بودند تا راست، فقیر بودند تا متوسط شهری، بریده از نظام بودند تا معتقد به نظام، از ملی‌گرای تخیلی تا قوم‌گرای گریز از مرکز و همه دوگانه‌های ممکن جامعه ایران که خارج از یک روایت منسجم اصول‌گرایی می‌اندیشیدند و می‌زیستند. وظیفه اصلاح‌طلبان هم کتمان این رنگین کمان و جا زدن همه این تنوع‌ها در یک تیپِ حزب‌الهیِ پاستوریزه‌یِ کمی روشنفکرِ سروش‌خوانده‌یِ کمی زاویه‌دار با اصول‌گرایی که همه آنها صد در صد که نه، اما چیزی حدود ۹۲.۶ درصد با روایت اصول‌گرایی توافق دارند بود. ترکیبی از تتابع اضافات که به درد هیچ چیز نخورد.

جز یک دروغ بزرگ در تاریخ سیاست...

دروغی که اصول‌گراها آن را دوست داشتند، چون از جامعه چیزی مثل موافق و موافق‌تر می‌ساخت. صد البته عملکرد سوپاپ‌های اطمینان را نیز مورد اعتمادتر می‌کرد.

اصلاح‌طلبان منفعت‌اش را می‌بردند، چون رانتی که شورای نگهبان برای آنها به صورت غیرمستقیم فراهم کرده بود به آنها اجازه می‌داد وزیر، وکیل و مدیرکل شوند؛ اگر فضا کمی بیش از آن باز می‌شد که کلاه اینها هم پس معرکه بود، ما هم محروم بودیم از پوزخندهای همیشگی ایشان به ساده‌لوحی‌هایمان. همیشه حال کسی را داشته‌اند که به عنوان آخرین نفر قبل از بسته شدن درب‌های مترو در ساعت شلوغ، موفق به سوار شدن در رکاب اصول‌گرایان شده‌اند و برای مردم منتظر در ایستگاه دست تکان می‌دهند. هنوز هم لحن نظریه‌پردازان‌شان در گوش‌مان زنگ می‌زند که بنده خداها پست‌های اجرایی که به شما نمی‌رسد کمی واقع‌بین باشید!

"ما که زمانی خط امامی بودیم و تسخیر کننده سفارت وضع‌مان این است، شما که جای خود دارید"

بدنه رنگین کمانی هم راهی جز مشارکت و قبول آن دروغ بزرگ نداشتند، به قول گوبلز: برای باورپذیری باید بزرگترین دروغ تاریخ سیاست گفته می‌شد تا اینکه دوگانه مخالف و مخالف‌تر را شکل آبرومندانه‌ای می‌داد و در حد یک کلمه انتزاعی "اصلاح‌طلب" فرو می‌کاست. مردم از اصلاحات درک اصلاح در اصول داشتند اما اصلاح‌طلبان آن را به اصلاح در فروع، فرو کاستند و اصول‌گرایان بدان به مثابه‌ی اصلاح در فروعِ فروع قائل بودند.

این تیپ حزب‌اللهی پاستوریزه و سروش خوانده‌ی نرم‌خو دیگر به درد ما نمی‌خورد. جمعیتی که شاید، هم تیپ ده‌درصد بدنه رای خود بود اما با انکار آن، برای خود جمعیتی تخیلی ساخته بود.

هر گاه توانستی با صدای بلند نام بسیاری از رنگ‌های طیف را فریاد بزنی سراغ من بیا، اگر نه اصلاحات دیگر به درد گرم‌کردن تنور انتخابات هم نمی‌خورد. اصلاحات در ۸۸ مُرد، دوپینگ ما در ۹۲ چیزی جز یک اتلاف وقت نشد.

فریبرز نعمتی

@tammollaat