افکار پشت چراغ قرمز

افکار پشت چراغ قرمز

تاملات گهگاهی فریبرز نعمتی telegram: @tammollaat
افکار پشت چراغ قرمز

افکار پشت چراغ قرمز

تاملات گهگاهی فریبرز نعمتی telegram: @tammollaat

جامعه سیاسی

    


       جامعه سیاسی مفهومی  به غایت مهم است که تلاش قابل اعتنایی در راستای تشریح آن نشده است. بدین بهانه و به ایجاز برای شناخت آن به یک تعریف از کتاب فهم "نظریه های سیاسی" از توماس اسپریگنز با ترجمه فرهنگ رجایی می پردازیم.

 "جامعه سیاسی یک تکاپوی انسانی هدفمند است و صرفا یک واقعه یا یک رویداد نیست؛ جامعه سیاسی مخلوق آگاهی بشر است که به منظور انجام رساندن اهداف مهم و عملی تشکیل و اداره می شود."

توماس اسپریگنز؛ فهم نظریه‌های سیاسی 


در راستای فهم جامعه سیاسی اینگونه ورود به مسئله می نماییم که آیا ما در ایران یک جامعه سیاسی را تجربه می کنیم یا فاقد آن هستیم؟ تا با یک بررسی موردی آن را دقیق تر واکاوی نماییم.

      با مراجعه به تعریف اسپریگنز از جامعه سیاسی متوجه می شویم که تکاپوی هدفمند یک شرط لازم برای تولد جامعه سیاسی است. با مراجعه به مورد مشخص ایران مشاهده می شود جامعه ایرانی تکاپویی هدفمند را نه در بخش تکاپو و نه در بخش هدف تجربه نمی کند. در بهترین حالت تکاپو در آن عملی دوره ای و گهگاهی است و هدف مفهومی گنگ و نامشخص. جامعه سست و کرخت  از دیدگاه سیاسی می باشد و خبری از سیاست به مفهوم حرفه ای کلمه در آن نیست. تنها می‌توان گفت دارای یک تکاپوی اقتصادی است. در اقتصاد آنارشیسم بی مانندی را در فقدان هرگونه سیستم اقتصادی حاکمیتی از هر نوعی که در تصور بگنجد برای خود رقم زده است. اجتماع ایرانی به دنبال تلاش در آشفته بازار سال هایی دراز به نقطه ای رسیده که برای نجات دارایی هایش خود را به این سو و آن سو می زند. تازه این حال بخش کمتر منجمد شده جامعه است. آنها که بیشتر منجمد شده اند حتی توان عکس العمل در مقابل این محرک ویرانگر را نیز ندارند. به قول توماس هابز "جنگ همه علیه همه" در واقعیت مفهومی آن در جریان است. زیرا دامن زدن به آشوب اقتصادی توسط بخشی از جامعه بر علیه بخش دیگر فارغ از عوامل اصلی کلان آن، در همین سکانس نمود می یابد. صف برای خرید سکه های طلا به قیمت سر به فلک کشیده بیست و پنج میلیون ریال هر سکه، شعله‌ور ساختن بیشتر ارتفاع این آتش است و تصوری سمبلیک از جماعتی  را رقم می زند که در برابر دستگاه گیوتین با اشتیاقی همراه با استرس صف کشیده اند تا پاداش همراهی با مولد آن را دریافت دارند.

اما اگر بخواهیم از بحث خارج نگردیم پس جنس تکاپو هیچ شباهتی با تکاپوی سیاسی ندارد و در بهترین حالت تکاپویی اقتصادی، آن هم با کیفیت تشریح شده است.

 در بخش هدف نیز با مشاهده همان پرده بالا از نمایش متوجه می شویم آنچه در جریان است نجات فردی ترین فردیت و پایه ای ترین نوع امنیت است، به دور از ارزش های اخلاق و وجدان فارغ از چپ یا راست.

اسپریگنز در ادامه قیدهای محکم تری به تعریف جامعه سیاسی می زند تا بتواند شاخص های دقیق‌تری را برای جامعه سیاسی رقم زده باشد.

او تکاپوی هدفمند را مشروط به واقعه یا رویداد بودن یک عمل سیاسی نمی کند. حضورهای دوره ای در یک انتخابات و پس از آن خداحافظی تا واقعه ای دیگر ما را بیش از پیش از جامعه ای سیاسی بودن به دور می کند، اگر هم در برخی موارد برخلاف عادت معمول عده ای از نیروهای سیاسی به صورت شهودی و نه علمی پی به ضرورت پیوستگی عمل جامعه سیاسی می برند به مانند آنچه در دوران اصلاحات در قالب احزاب اصلاح طلب ظهور و بروز می یابد باز هم شکل رانتی و تمامیت خواه خود را کنار نمی نهد و از قبیله لیلی دست به گزینش می زند و جایی برای جامعه سیاسی باقی نمی ماند تا خود را در قامت احزاب بیابد.


در بخش پایانی تعریف مفهوم آگاهی بشر بدان افزوده می گردد. بحث در باب کیفیت این آگاهی هم خود حدیثی مفصل است. اگر امتحان متوسطی از آگاهی سیاسی این جامعه کاندیدای جامعه سیاسی شدن از علم سیاست بگیریم، خود جامعه پیش از تصحیح اوراق می‌داند افتضاحی که بر وضعیت اوراق امتحانی حاکم است از چه قرار است. فهم سیاسی و نه دانش سیاسی برای بسیاری از افراد جامعه در بحث های روزمره سیاسی بدون ریشه های علمی و فلسفی آن خلاصه می شود. در این بخش نیز توهم دانش، اطلاعات سطحی و قضاوت های بدون صلاحیت موج می زند. آنچه که نقش اصلی را بازی می کند فهم شهودی سیاست است. یک حس غریزی یا چیزی در همین حدود نه حتی یک بینش سیاسی. 


اهداف مهم و عملی هم در این وضعیت آنچنان فاصله ای با پیش نیازهای ابزاری خود پیدا می کند که امکان تعریف آنها برای هیچ سیستمی مهیا نمی‌شود. فقدان جامعه سیاسی، دولت به معنی کلیت حاکمیت در سه قوه را ناتوان از حرکت در راستای پیچیده سازی نهادهای سیاسی می‌کند و بدون ساخت نهادهای پیچیده سیاسی با حجم کم اهداف مهم و عملی محقق نمی‌شوند.


مصونیت از مصائب طبیعی، امنیت در برابر هم، خوراک، پوشاک، مسکن، نیازهای انسانی چون هویت و دوست یابی همه گوشه ای از کارکردهای یک جامعه سیاسی است. بدون تشکیل جامعه سیاسی که در آن شاخص هایی چون پویش، هدف، تداوم، آگاهی و اراده عملی در آن قابل تمییز نباشد ما به دنیای سیاست مدرن وارد نشده ایم و بدون ورود به آن تمام بحث های دانشگاهیان و روشنفکران ایرانی خارج از کانتکست خواهد بود. مشکل اصلی در اینجا خلاصه می شود که دید سیستمی به تشکیل جامعه سیاسی وجود ندارد و هر کسی بخشی از این پازل جامعه سیاسی را می فهمد و دل مشغول آن است تا در نهایت آبی در هاون خویش بکوبد. نیروهای عمل‌کننده دغدغه جامعه سیاسی را ندارد و نمی‌خواهد که متولد شود، اندیشمندان  هم ضرورت آن را درک نمی کنند و جامعه ناآگاه از وجود چنین فرزندی در بطن وجود خود. فرزندی این چنین ناخواسته، برای تولد و زیست پس از آن، به چیزی شبیه معجزه نیازمند است...