اول اینکه به استراتژیستهای برخی نهادهای مالی از جنس دولتی و نیمهدولتی باید تبریک گفت که دوباره نشان دادند از مردم ایران و از نخبگان ایرانی باهوشتر، حرفهایتر و چند لایهتر عمل میکنند.
آنها به جای اینکه به مانند جمعیت قابل توجهی از ایرانیها، استراتژی معاملاتی خود را بر مبنای پیروزی ترامپ بنا کرده باشند، استراتژی خود را بر مبنای یک سناریوی دو وضعیتی یعنی پیروزی ترامپ و یا پیروزی بایدن تنظیم کرده بودند.
وقتی اکثریت تحلیلهای مردم در یک استراتژی یعنی پیروزی ترامپ با سه دلیل سادهانگارانه خلاصه شود، طبیعتا پیروزی در این رقابت کار چندان سختی هم نخواهد بود. عمده تحلیل ایرانیها از امر پیچیدهای چون صنعت انتخابات در حد دلایلی که در زیر ذکر میشود، خلاصه میشد.
الف) "کار، کارِ خودشان است" افراط در رویکرد دائیجان ناپلئونی. با اینکه مطالعه دقیق تاریخ نشان میدهد دخالت ابرقدرتها در تاریخ ایران امری متقن است، رویکرد دائیجان ناپلئونی به آن، محصولی جز عقبماندگی فکری به دنبال نخواهد داشت که احتمالا افراد را اسیر سندرم خود زیرک پنداری مزمن نیز خواهد نمود. این دوستان بایست متوجه باشند که توطئه همیشه بوده و هست؛ نه اینکه همه چیز توطئه است.
ب) "رئیس جمهور هیچ وقت یک دورهای نمیشود" در حالی که در آمریکا، جورج بوش پدر، کارتر و جرالد فورد در چند دهه اخیر از مثالهای نقض این تحلیل اشتباه و بدون مراجعه به تاریخ هستند.
پ) "مگر دفعه پیش نظرسنجیها نمیگفتند که کلینتون رئیسجمهور است و ترامپ شد، این بار هم موضوع از همین قرار است" این یعنی سخیفترین شکل گرفتاری در خطاهای استقرائی آن هم بر مبنای یک و تنها یک مشاهده عینی.
زمانی که بسیاری دلخوش از این استدلالهای غلط بودند و در خلوت هم بابت آنها خود را لایک میکردند، طرف مقابل برنامه خود را پیش میبرد. پویا ناظران در یکی از پادکستهای خود و برخی اقتصاددانهای دیگر، قیمت واقعی دلار را حدود ۱۸ الی ۲۱ هزارتومان تخمین میزنند در حالی که صرافی بانک ملی قیمت را تا ۳۳هزار تومان نیز افزایش داد. یعنی آنها به سادگی با استفاده از هیجان انتخابات آمریکا دلار را پنجاه درصد گرانتر فروختند، اینان به درستی پیشبینی کرده بودند که بایدن رئیسجمهور بعدی آمریکاست. به عنوان یک تاجر حرفهای به این نتیجه رسیده بودند که ما میتوانیم با کوبیدن بر طبل انتخاب دوباره ترامپ، دلار را تا جایی که میشود گران کنیم. اگر ترامپ انتخاب شد که افزایش قیمت دلار را با فروش در اوج پیشخور کردهایم و سرعت رشد کمتری را تجربه خواهیم کرد و اگر بایدن انتخاب شود یک نوسان حسابی را از دلار با ریزشی کردنِ روانیِ آن خواهیم گرفت. این نهادها با فروش دلار گران به سوداگران نشان دادند زبان اقتصادی را که در ایران آفریدهاند بهتر میدانند. برای مثال نرخ صرافی بانک ملی را مشاهده فرمائید؛ تا آخرین لحظه صرافی ملی بازی را ادامه داد و در منزجرکنندهترین شکل ممکن، الگوی "سر و شانه مستقیم" دلار که یک الگوی کلاسیک تکنیکال میباشد را نیز تشکیل داد و شروع به کاهش قیمت دلار نمود.
جالب اینجا بود که از اول صبح روز ۱۴ آبان تا حتی چند ساعت مانده به پایان نتایج نهایی، گروهی از تحلیلگران سیاسی و اقتصادی قادر به پذیرفتن اشتباه خود نبودند. حتی خبر از پیروزی زود هنگام ترامپ هم میدادند. بدون توجه به این نکتهی مهم که آرای الکترال در ایالتهای با رای کلاسیک بدون تغییر باقی مانده و در ایالتهای پاندولی هم رقابت بسیار نزدیک بود.
در یادداشتی که در مورد جنگ رسانههای جریان اصلی و مدلهای آنالیز سیاسیِ آمار داشتم نیز به این نکته اشاره شده بود. زمانی که رقابت بسیار نزدیک میشود مدلهای متفاوت آماری و تحلیلی به شدت احتمال خطای پیشبینیشان افزایش مییابد.
بهتر است از تحلیلهای تقلیلگرایانه و سادهانگارانه در مسئله پیچیده و مشکلی چون "صنعت انتخابات" دوری کنیم. اما چرا با این همه ما این چنین وابسته اخبار آمریکا هستیم؟
ماکیاولی در کتاب گفتارها بحثی دارد در مورد اینکه چرا ملتها به بیگانگان روی میآورند؟ اینکه مردم این اندازه در کشوری منتظر نتیجه انتخابات کشوری ۱۵هزار کیلومتر آن طرفتر باشند، جای پرسشی جدی دارد. ماکیاولی در پاسخ میگوید در سیستمی که نهادهای قضایی برای تخلیه خشم مردم پیشبینی نشوند، آن مردم دچار خشم انباشته شده و نتیجه آن روی آوردن آنها به بیگانگان است. پیامدهای خطرناکی هم در انتظار آنها میتواند باشد، ممکن است در این وضعیت مردم شیفته قلدرمآبی شوند. قلدری که قرار است در برابر مسببان خشمِ انباشته علم شود. قلدری که تنها سیاستاش به نفع آنها افزایش قیمت دلار، سکه و طلاهای انبار شدهشان است. در برخی کانالهای اقتصادی-اجتماعی در تلگرام مشاهده میکردم که بر طبق نظرسنجیهای (هر چند غیر استاندارد و فاقد ارزش علمی) آنها، اگر انتخابات آمریکا به شکلی خیالی در ایران برگزار میشد ترامپ با اکثریت بالایی انتخاب هم میشد. آیا ترامپیسم در ایران مشتری دارد؟ شاید!!! بیقانونی، خودشیفتگی، قبیلهگرایی و ....نتیجه ولع برای این جنس انتخاب قیمتاش به بهای نابودی هر چه بیشتر اقتصاد ما و ساقط کردن زیستمان از حیث انتفاع است.
اما همه در یک چیز مشترکاند: خشم انباشته. چه آنکه دنبال افزایش قیمت دلار و طلاست و چه آنکه دستاش کوتاه از این ماجراهاست.
پایان فصل اول در موضوع انتخابات آمریکا اگر نهایی شدن پیروزی بایدن باشد؛ مسئله ما در فصل دوم چه خواهد بود؟ احتمالا پس از چند روز تماشای مصاحبههای رودی جولیانی شهردار اسبق نیویورک و وکیل شخصی ترامپ بابت تقلب دموکراتها و دستگاه فاسد آنها، تکنیک تلکه کردن موکل در یک دعوای از پیش باخته در سطح کلان سیاسی را نیز خواهیم آموخت. کمی هم اگر اهل سینما باشید به یاد آوردن صحنههایی از جلسه سران خانوادههای مافیا در تریلوژی پدرخوانده بابت شباهت رودی جولیانی ایتالیایی تبار هم در روحیه و هم در شکل و تیپولوژی به آنها، باید سراغ مسئله خود برویم.
میان کاندیداهای سیاسی پدیدهای کمتر شناخته شده اما زیرپوستی وجود دارد از جنس نوعی از سرقت، که نگارنده نام آن را " گَرتهبرداری از کاندیدای بازنده" مینامم. به این مفهوم که هرگاه کاندیدایی به سختی و زحمت رقیب انتخاباتی خود را شکست دهد متوجه میشود که برنامههای طرف مقابل جذابیت بالایی داشته و دارای مشتری قابل توجهی بوده که این اندازه برای او دردسر آفرین بوده است، پس شروع به گرتهبرداری از آن میکند. مثال دمدستی این ماجرا طرح پرداخت یارانه از سوی مهدی کروبی در انتخابات سال ۸۴ بود که احمدینژاد آن را به نفع خود پس از پیروزی در انتخابات مصادره کرد. بایدن هم در مدل آمریکایی شعارهایی مثل بازگشت صنایع به آمریکا را از ترامپ ربود. مردم ایران هم باید متوجه باشند که بایدن با پیروزی بر ترامپ سیاستهای او را کنار نخواهد گذاشت بلکه آن را به نفع خود مصادره خواهد نمود. بایدن میتواند وارث برنامههایی باشد که جواب داده است. با این وجود بسیاری از مردم بازی را برای بار دیگر باختند. توجه به این نکته میتواند مفید باشد که معماران اصلی تحریم در راه بازگشت به کاخ سفید هستند.
فریبرز نعمتی
@tammollaat
سالهای طولانیست که موسسات نظرسنجی یکهتاز میدان پیشبینی نتایج انتخابات در کشورهای دموکراتیک مختلف بودند تا اینکه در انتخابات سال ۲۰۱۶ میلادی یکی از خاصترین حالتهای ممکن، بر خلاف پیشبینی نظرسنجیها اتفاق افتاد.
هیلاری کلینتون با اینکه در نظرسنجیها حدود ۵الی۶ درصد در آرای مردمی و پیشبینی تعداد رایهای الکترال کالج جلوتر از دونالد ترامپ بود، سه ایالت کلیدی را با اختلاف رای اندکی به دونالد ترامپ واگذار کرد و سرنوشت انتخابات به گونهای دیگر رقم خورد. آنقدر کم که باورکردنی نبود.
در انتخاباتهای اخیر این دومین بار بود که کاندیدای دارای رای مردمیِ بالاتر، مغلوب سیستم الکترالکالج آمریکا میشد. بار قبلی در انتخابات سال ۲۰۰۰ میلادی، زمانی که اَلگور کاندیدای محبوب دموکراتها در مقابل جورجبوش پسر شکست را پذیرفت، تجربه تلخ دیگری برای دموکراتها رقم خورد. اَلگور معاون بیل کلینتون در پیامی که برای طرفداراناش صادر کرد گفت: به سبب منافع ملی آمریکا رای دیوان عالی آمریکا با نسبت ۴ به ۵ که حکم به عدم بازشماری آراء در ایالت فلوریدا داده بودند را میپذیرم. در انتخابات مشکوک ایالت فلوریدا که برادر جورج بوش، جِب بوش فرماندار آن بود، اَل گور شکستی تنها با ۵۳۷ رای اختلاف در آن ایالت را تجربه کرد. زمانی که جب بوش هفتادهزار رای را به نفع برادر خود باطل کرده بود.
البته آن انتخابات را هم نمیتوان به پای شکست نظرسنجیهای رسانههای جریان اصلی گذاشت، زیرا روند انتخابات حرف و حدیثهای فراوانی داشت.
اما بحث جالب دیگری که این روزها سر زبانها افتاده است، استفاده از مدلسازیهای ریاضی برای پیشگویی انتخابات است. چندیست که اساتید علوم سیاسی با ارائه مدلهایی برای پیشبینی نتیجه انتخابات وارد گود شدهاند و مدلهای متفاوتی را ارائه کردهاند. هر یک از این مدلها بر مبنای معیار مشخصی دست به پیشبینی میزنند و جامجهاننمای خود را دارند. در انتخابات گذشته نام یکی از اساتید علومسیاسی هلموت نورپاث بیشتر بر سر زبانها افتاد. پروفسور نورپاث در بهار سال ۲۰۱۶ برمبنای مدل ریاضی خود "Primary Model" پیشبینی کرد که دونالد ترامپ در پاییز برنده انتخابات خواهد بود با احتمال ٪۸۷، در حالی که رسانههای جریان اصلی (CNN,MSNBC,...) بر طبق نظرسنجیها معتقد بودند کلینتون برنده انتخابات خواهد بود. نقطه قوت مدل نورپاث نسبت به دیگر مدلها، زمان پیشبینی نتایج، درست هشتماه پیش از انتخابات بود. مدل نورپاث بر مبنای ضریب وزنی موفقیت یک کاندیدا در سابقه انتخاباتی آن کاندیدا در یک ایالت مشخص بنا شده است. مدل ریاضی نورپاث از هیچ نظرسنجیای استفاده نمیکند و تنها و تنها از نتایج واقعی دور مقدماتی انتخابات درون حزبی و فاکتورهای تاریخی در انتخاباتهای گذشته، بهره میبرد. به نظر او عواملی مثل کرونا یا کشته شدن جورج فلوید و ناآرامیهای پس از آن که جای خود دارد حتی فاکتوری به وزن جنگ جهانی اول هم تاثیری بر روی نتیجه نهایی انتخابات، چند ماه قبل از برگزاری آن ندارد. در بررسی انتخابات آمریکا تمرکز او روی دو ایالت نیوهمشایر و کارولینای جنوبی است. به نظر او شتاب و انرژی اولیه پویشهای انتخاباتی نقش برجستهای در شروع قدرتمند یک کارزار انتخاباتی دارد. برای مثال در ایالت نیوهمشایر، ترامپ ٪۹۰ رای حزبی را از آن خود کرد. در حالی که بایدن ٪۸.۴ رای حزبی را در میان کاندیداهای حزب دموکرات کسب کرد. پس میزان انرژیای که ترامپ توانسته در ایالت مهمی چون نیوهمشایر آزاد کند بسیار بیشتر از بایدن بوده است. اهمیت نیوهمشایر اینجاست که زمان برگزاری انتخابات درون حزبی در این ایالت، نیمی از آرای الکترال حزبی تعیین تکلیف شدهاند.
عامل دوم میزان حمایت حزبی
در مدل نورپاث میزان حمایت در انتخابات درون حزبی نیز یکی از عوامل موثر در پیشبینی نتیجه است. او میگوید نامزدی که در انتخابات درون حزبی با اختلاف بالایی از رقبای درون حزبیاش بایستد، به عبارت دیگر حمایت حزبی معناداری نسبت به رقبای درون حزبیاش داشته باشد؛ برنده انتخابات است. در انتخابات ۲۰۲۰ طبق دادههای نورپاث حمایت درون حزبی ترامپ از بایدن بالاتر است.
عامل سوم دامنه پیروزیست
در این بخش نورپاث بر روی اختلاف دامنه پیروزی متمرکز است. برای مثال ریگان در ۱۹۸۴ اختلاف دامنه پیروزیاش نسبت به ۱۹۸۰ دو برابر شده بود. همین دامنه آنقدر قدرتمند بود که جورج بوش پدر به عنوان سومین رئیسجمهورِ جمهوریخواه انتخاب شود؛ یا به عنوان مثالی دیگر، اوباما در ۲۰۰۸ با دامنهای به اندازه نصف اختلاف دامنه ۲۰۰۴ پیروز انتخابات شد، این یعنی نزول شانس دموکراتها در انتخابات بعدی.
عامل چهارم
حزب در قدرت یا نظریه پاندول الکترال
در نظریه چرخشِ پاندولی رای مردم به صورت رفتوبرگشتی، اقبال مردمی بین دو حزب جابجا میشود، حزبی که در قدرت است و برای انتخابات دور دوم حاضر میشود، از ضریب وزنی موفقیت بالاتری برخوردار است.
لازم به ذکر است که این مدل در دو جا شکست خورده است. یکی در راستیآزماییِ کارکرد آن در انتخابات سال ۱۹۶۰ بین کندی-نیکسون، که نتیجه را صحیح پیشبینی نمینماید و دیگری در همان انتخابات مناقشه برانگیز ۲۰۰۰ که داستانی خاص داشت و نمیتوان آن را به پای خطا در مدل نوشت.
نهایت اینکه بر طبق این مدل شانس پیروزی ترامپ ٪۹۱ با حدود ۳۶۲ رای الکترال کالج و شانس بایدن تنها ٪۹ با ۱۷۶ رای الکترال کالج برآورد میشود. در حالی که نظرسنجیهای رسانههای جریان اصلی نسبت شانس پیروزی بایدن بر ترامپ را چیزی در حدود ۸۷ به ۱۳ میدانند. آنها رای الکترال بایدن را در حدود ۲۷۹ رای و ترامپ را حدود ۱۲۵ رای پیشبینی میکنند. باید منتظر ماند و دید در نزاع میان نظرسنجیها در برابر مدلهای آماری بر مبنای آنالیزهای سیاسی کدامیک دست بالا را خواهند داشت؟
فریبرز نعمتی
@tammollaat