افکار پشت چراغ قرمز

افکار پشت چراغ قرمز

تاملات گهگاهی فریبرز نعمتی telegram: @tammollaat
افکار پشت چراغ قرمز

افکار پشت چراغ قرمز

تاملات گهگاهی فریبرز نعمتی telegram: @tammollaat

معبری که خط را شکست.



چند روز پیش رای وحدت رویه شماره ۷۷۷  از سوی دیوان عالی کشور صادر شد. آشتی شرع با عرف اجتماعی زمان کنونی. حکم این آشتی در موردی صادر شد که می توان آن را یکی از مهمترین تصمیمات چند دهه اخیر کلیت سازمان قضایی ایران دانست. بحثی چالش برانگیز و با دامنه ای وسیع که مدت های مدیدی پاشنه آشیل سیستم قضایی ایران گردیده بود نهایت می توان گفت به گونه ای نه کامل اما قابل قبول پایان یافت.


پس از سال ها مقاومت، انتقاد، داد، فریاد، مشاجره و مبارزه بالاخره زنان ایرانی توانستند دیه ای برابر با مردان را تجربه نمایند. هر چه به درب و دیوار زدیم نشد که با برداشت خشک و شکلی از شرع برابری دیه را استخراج کنیم و مهر پایان را با مصالحه به نفع برداشت ماهوی از روح قانون حک کردیم. نکته قابل تامل در این بحث آنجا بود که دیه زن نصف دیه مرد یک حکم امضایی بود و نه انشایی و ریشه آن به قبل از ظهور دین اسلام در شبه جزیره عربستان بازمی گشت که پیامبر عظیم الشان اسلام تنها آن را امضا نموده بود. منطق پشت آن مربوط به میزان تولید ثروت بود، که بسته به مختصات جامعه پیش از اسلام مردان نقش برجسته تری در تولید ثروت از دیدگاه جامعه آن زمان ایفا می نموده اند؛ در حالیکه در عصر جدید میزان ثروت آفرینی با عامل جنسیت شخص، دیگر کلیشه ای تمام و کمال پذیرفته شده نیست.


اما فاز نهایی ماجرا اینگونه شروع شد.


ابتدا یک معبر زده شد. در قانون مجازات اسلامی سال ۹۲ در فصل دیه نفس ماده ۵۵۱ آن قانون،  تبصره اش  اعلام داشت:

در کلیه جنایاتی که مجنی علیه مرد نیست، معادل تفاوت دیه تا سقف دیه مرد از صندوق تامین خسارت های بدنی پرداخت می شود.


مسئله اول اینجا بود:

دیه زن کماکان نصف دیه مرد بود. یعنی مرتکب قتل نصف دیه را پرداخت می کرد؛ اما نصف باقی را قرار شده بود صندوق تامین خسارت های بدنی تامین نماید.


مسئله دوم


دیه تنها شامل دیه نفس است یا اعضای بدن را نیز در برمی گیرد؟


پس  نزاع تمام نشد، دعواهای شکلی و ماهوی در نظام جزایی ایران ادامه یافت. طبق معمول قضات به دو دسته تقسیم شدند، آنهایی که وفاداری به نص قانون داشتند و دیه برابر را تنها در دیه نفس به رسمیت می شناختند. دسته دوم آنهایی بودند که تفسیر متفاوتی با استفاده  از ماده ۲۸۹ قانون مجازات اسلامی داشتند. آنها جنایت را جنایت می دانستند، که می تواند بر نفس، عضو یا منفعت آن عضو باشد.


 آرایی از محاکم صادر می شد که کاملا متناقض هم بودند و این تناقض ها سبب آن گردید که دیوان عالی کشور متاثر از سال ها بحث و گفت و گو در باب کیفیت این ماجرا وارد عمل شود، اما نظر نهایی خود را با نوعی رفع ابهام از ماده ۵۵۱ قانون مجازات اسلامی انشا نماید.


نتیجه نهایی، نتیجه مبارکی شد و بالاخره طرفداران تفسیر روزآمد و کارا از قانون و شرع دست بالا را پیدا کردند و برابری دیه زنان چه در نفس و چه در اعضا به رسمیت شناخته شد و تبدیل به یک رای وحدت رویه لازم الاتباع برای کلیه محاکم قضایی گردید. هر چند برخی صاحب نظران  ایراداتی بر دیوان عالی کشور وارد می سازند و از آن توقع اجتهاد فقهی و حل ریشه ای موضوع را طلب می کنند، اما همین حد از پیشروی به سمت توقعات و حقوق شهروندی نیز قدمی مبارک است.


حداقل دستاورد این رای وحدت رویه برای ما این خواهد بود که دیگر شاهد پرداخت دیه ای نصف دیه مرد به دختران شین آبادی و دیگر دختران، خواهران، مادران و همسران مان نخواهیم بود. این یک اصلاح شکلی است اما منجر به تغییری ماهوی در وضعیت حقوقی زنان می شود.


با تشکر از دیوان عالی کشور 


@tammollaat 

Www.redlight.blogsky.com

شعبده بازی سلطان


یکی از مضحک ترین ادعاهای ممکن که در تاریخ انتخابات ترکیه اتفاق افتاد، محصول شعبده بازی اردوغان بود. 


گویی بازی با چراغ جادوی سیاست گاهی می تواند موجوداتی را از درون آن رها سازد که در دنیای ذهنی نمی توان آنها را متصور بود. متهم کردن حزب اصلی اپوزیسیون (جمهوریت خلق) به تقلب از سوی حزب پوزیسیون (عدالت و توسعه)!!! در انتخابات شهرداری استانبول یک اتفاق باور نکردنی بود، پاسخ به سوالی این چنین عجیب که چگونه کسانی که بیرون از قدرت هستند بر علیه کسانی که در قدرت هستند تقلب می کنند فقط از عهده امثال اردوغان برآمد و فرجام ماجرا به اینجا رسید که در نهایت به جای یک شکست با سیزده هزار رای اختلاف، شکستی با هفتصد و هفتاد و هفت هزار رای اختلاف را رقم زد. محصول این بازی نابجا با چراغ جادوی سیاست بیرون آمدن غولی احتمالی به نام "اکرم امام اوغلی" برای اردوغان شد.



در دهم فروردین ماه نود و هشت؛ زمانی که انتخابات سراسری شهرداری ها در ترکیه برگزار شد، حزب عدالت و توسعه در میان کرسی هایی که از دست داد، وزن سه کرسی سنگین تر بود. آنکارا، ازمیر و استانبول. 


این شکست سه گانه در سه کلان شهر سرآمد ترکیه برای اردوغان آنچنان سنگین بود که تصمیم گرفت در عملی خارج از عرف سیاسی زیر صفحه شطرنج سیاست بزند، تا با ادعای وقوع تقلب در انتخابات استانبول از سنگینی بار شکست بکاهد. بیست و پنج سال پیش اردوغان با رسیدن به شهرداری استانبول توانسته بود آغاز یک دوره طلایی را برای حزب آک پارتی رقم بزند. او که آغاز موفقیت های آرمانی خود را از این شهر به یادگار دارد در یکی از کمپین های انتخاباتی بن علی یلدریم، در سخنرانی تبلیغاتی اش حاضر شده و گفته بود: داستان ما و استانبول داستانی عاشقانه است و پیوند ما غیرقابل بیان. اما چیزی که در وزن کشی سیاسی اتفاق افتاد پایان این رابطه عاشقانه بود و عمل نکردن ماشین تبلیغاتی اردوغان.


ماشین انتخاباتی اردوغان از دو تیغه یک قیچی بُرنده تشکیل شده است. تیغه اول، تیغه توسعه اقتصادی است و تیغه دوم تیغه روانشناسی طبقات سنتی که اتفاقا پیچیدگی های بسیار بیشتری از تیغه اول دارد.

پویش های انتخاباتی اردوغان و حزب او بر یک حس نانوشته، یعنی علاقه به دهن کجی به نخبگان از سوی مردم عادی و سنتی بنا شده است و در تمام این سال ها یک استراتژی کارکن برای انتخابات های متنوع در ترکیه جواب داده است. این خوی کمتر پرداخته شده طبقات سنتی  آنچنان قدرتمند است که توانسته بازویی معادل با موفقیت های اقتصادی اردوغان را بسازد. این تیغه همان تیغه ای است که برای مثال در نسخه ایرانی احمدی نژاد نیز از آن بهره برداری کرد. زمانی که طبقات سنتی، محرومان اجتماعی، جمعیت قابل توجهی از ساکنان مناطق روستایی و حتی گروه های مذهبی که سال ها ناتوانی سیستمی در بیان مطالبات خود داشته اند دفعتا توسط شخصی بی پروا و جسور دارای تریبونی می شوند که آرمان ها و خواسته های آنها را بیان می کند؛ این آزادسازی انرژی فنر فشرده شده می تواند چنان جهش هایی را رقم بزند که متوقف کردن آنها تنها با اتمام انرژی آزاد شده ممکن است و هیچ مانع سیاسی ای یارای ایستادن در مقابل این سیل عظیم را ندارد.


اما چگونه این بار تیغه ها کند شدند؟


تیغه روانشناختی

معرفی کردن همیشگی حزب جمهوری خلق به عنوان یک حزب نخبه گرا این بار با ضد حمله اکرم امام اوغلی کاملا سلطان را آچمز کرد. ورود امام اوغلی به حوزه های سنتی قدرت اردوغان، یعنی مساجد توانست شکاف موثری را در بدنه رای دهندگان ایجاد کند و تعادل کفه ترازویی را که همیشه با اختلاف کمی به سمت سلطان می چربید به هم زند. امام اوغلی با ورود به مساجد و شروع سخنرانی های تبلیغاتی اش با آیاتی از قرآن، حزب عدالت توسعه را که مجری انحصاری تعالیم اسلامی شناخته شده بود کنار زد و از سویی تصویر سکولار حزب جمهوریت خلق را در ذهن جمعیت هدف و حامی اردوغان در حد موثری تغییر داد.


تیغه اقتصادی

رشد میزان بیکاری در میان جوانان به حدود بیست درصد، کاهش ارزش برابری لیر ترکیه در برابر دلار آمریکا، بازگشت تورم بالای بیست درصد و ... از جمله عواملی هستند که به کند شدن تیغه اقتصادی منجر شدند.


امروز دوم تیرماه ۹۸، در تاریخ حزب آک پارتی، یک نقطه عطف تاریخی اتفاق افتاد. نقطه عطفی که قرار نبود چنین برجسته باشد، مگر با اشتباه محاسباتی فاحشی که اردوغان مرتکب شد.

پیامدهای این اشتباه محاسباتی عبارتند از:

الف) تغییر طرفین رقابت، از دوگانه بن علی یلدریم- اکرم امام اوغلی به دوگانه اردوغان-امام اوغلی و شکست اردوغان از امام اوغلی به صورت نمادین.

ب)مبادله یک شکست حداقلی با سیزده هزار رای، با یک شکست حداکثری با اختلاف حدود هشتصد هزار رای.

پ) شکست در اقناع وجدان عمومی مردم ترکیه و عدم باور آنها به تقلب در انتخابات قبلی و مشارکت بیشتر آنها در انتخابات فعلی.

ت) قدرت گرفتن بیشتر موضع دوستان سابق و رقبای امروز چون؛ داود اوغلی(نخست وزیر اسبق) و عبدالله گل (رئیس جمهور سابق)به عنوان جریان های موازی و آلترناتیوهای آینده نزدیک حزب عدالت و توسعه


در نهایت می توان گفت: سیاست مداران تمامیت خواه زمانی ضربه های کاری دریافت می دارند که خود را در اوج قدرت و اقتدار می یابند و سرمست از پیروزی های پی در پی می باشند. در اوج سرمستی تصمیماتی اتخاذ می کنند که در نهایت کم هزینگی ظاهری، پیامدهایی دردناک دارند.

ژاپنی ها را ول کنید، استاد اسدی(رامبد جوان، ستاره اسکندری...) را بچسبید



دو دهه پیش، عطش صعود به جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه ما را در تب و تابی سوزان غرق کرده بود، در این مسیر پرسنگلاخ به جایی رسیدیم که قرار بود با ژاپن روبرو شویم تا برنده به عنوان سهمیه سوم آسیا صعود نماید و بازنده برای بازی با استرالیا نماینده اقیانوسیه مشخص شود. در بازی با ژاپن که آن را واگذار کردیم و سپس حماسه ملبورن را ساختیم، خاطره ای جالب رقم خورد. استاد اسدی مدافع وقت تیم ملی توپی را که به محوطه جریمه سانتر شده بود با یک گل به خودی تماشایی وارد دروازه ایران کرد. اتفاقی عجیب، گل به خودی ای که حتی "مردود" اعلام شد از اذهان ایرانیان پاک نشده است. این گل به خودی هیچ تاثیری در سرنوشت آن بازی نداشت، اما خاطره آن برای ما فراموش نشدنی است. این خاطره جوکی ساخت ضرب المثل گونه؛ ژاپنی ها را ول کن استاد اسدی را بچسب.


هنوز رامبد را ول نکرده بودیم و سوزنمان بر روی ایشان گیر کرده بود که در غفلت مدافعان بی ریایی و تک رویی، یک سانتر پشت مدافعان تبدیل به گل دوم شد. این گل هم شبیه گلی بود که از قضا باز هم از ژاپن، اما سال گذشته دریافت کردیم. ماجرا در حالی اتفاق افتاد که مدافعان تکفیر رامبد غرق بحث و اعتراض به داور مسابقه بودند و اسیر آماتوریسم همیشگی شان.


اما ماجرای گل دوم چیست؟!


ویدئویی منتشر شده از ستاره اسکندری بدون پوشش مقبول معترضین، با اسم رمز "مبارزه با دو رویی". اتفاقا بسیاری از همین معترضین در شرایط مشابه همین پوشش را دارند! اگر ویدئو را مشاهده کنید در پایان ویدئو فیلمبردار زن فریاد می زند: سلیبیریتی خائن...و بارها تکرار


طنین صدای زن فیلمبردار تداعی گر یک حس انزجار از وضعیت نه اسکندری بلکه خود اوست. شبیه فریاد کسی که در یک مسابقه یا مبارزه به قول نقی معمولی قهرمان سریال پایتخت؛ باخته است، بد هم باخته است. زمانی که ابراهیم نبوی تمام قد به دفاع از رامبد برخاست، به سادگی گفت: این فحاشی محصول یک حسادت است. نگارنده سطور، زمانی که نوشته او را مطالعه کردم، آن را باورپذیر نیافتم. اما امروز با گل دوم و فریادهای این زن، آن را باورپذیر یافتم. انفجار حسادت و انزجار از ناتوانی در تغییر وضعیت، محصول اش چیزی نمی شود جز آن فریادهایی که گوشت تن انسان را در چشم بر هم زدنی می ریزد. فریادهای هیستریک این زن، تعبیری فرویدی دارد. زمانی که عشق یا نفرت به حد اعلای خود برسد توانایی تبدیل شدن به همدیگر را می یابند. اگر بپذیریم که فیلمبردار همان لحظه تصمیم به فیلمبرداری می گیرد، یعنی بدون نقشه قبلی، در برداشتی می توان گفت: انزجار از این صحنه نشانه نوعی میل سرکوب شده در ناخودآگاه شخص می باشد که می تواند آن میل سرکوب شده اما فراموش نشده و انبار شده را به مانند بشکه باروت منفجر نماید. ترکیب عشق تبدیل شده به نفرت بعلاوه انباری از میل های سرکوب شده؛ نتیجه می شود استیصالی که به صورت پرخاشجویی روانی-کلامی در حال تخلیه شدن، مسیر مناسبی برای تخلیه خود نمی یابد و شکلی خطرناک می گیرد. فضایی به اندازه کامنت گذاری در شبکه های مجازی، تنها مسیر نیم بند به رسمیت شناخته شده ی تخلیه عقده های ملت ماست. این فضا تا چه اندازه می تواند در تخلیه حس ناتوانی و عقده های روانی جامعه ما موثر باشد. عدم کارایی  این فضاها باعث تصویربرداری از یک سلیبیریتی به بهای نابودی  زندگی حرفه ای او می شود. یک جنایت تمام عیار.


در نگاهی دیگر، جمعیت مدافعان تک رویی دو گروه اصلی دارد. اول آنهایی که اصلا در باغ موضوع نیستند، ندیده اند و نشنیده اند، اما هر موضوعی را به هر موضوعی پیوند می زنند تا بساط فحاشی مهیا باشد. دوم آنهایی که برای مثال خندوانه را می دیدند و یک رابطه احساسی با آن برقرار کرده بودند. رفتن رامبد و انتشار چنین عکسی از او نشان از آن دارد که رامبد برای همیشه ممنوع التصویر شد و این در ناخودآگاه آنها یک خیانت به پیوند احساسی با مجموعه برنامه خندوانه است، نتیجه هم چیزی نیست جز خشم و عدم پذیرش. در حالی که اگر مدافعان واقع بین باشند وظیفه دفاع از عدم ریاکاری، چیز دیگریست و جای دیگریست. 


 در نهایت اینکه سلیبیریتی ها نقش همان استاد اسدی را دارند. گل های آنها مردود است، ذهنیت ایرانی است که می تواند در خاطره ای نوستالژیک و تحریف شده تصویر دیگری را از آنها بسازد و به آن بتازد، بهتر است در ساز و کار ساخت تصویر در ذهن تجدیدنظر اساسی نماییم. سلیبیریتی ها در بیرون از نقش هایی که دارند انسان هایی معمولی هستند چون من و شما، آنها زمانی معیار می شوند که در نقش های نمایشی خود قرار می گیرند. ما بایست آنها را در نقش های نمایشی شان بسنجیم، نه در قالب های بت واره ای که از آنها می سازیم. 


جامعه ایرانی هنوز قادر به تفکیک نقش ها نیست و به مانند ذهنیت پیشامنطقی همه چیز را به همه چیز می تواند مرتبط سازد بی آنکه به قاعده منطقی اجتماع نقیضین واقف باشد. سلیبیریتی ها در نقش های از پیش تعریف شده مهم هستند، اما خارج از آن انسان هایی معمولی هستند.


@tammollaat