عنوان فرعی: چند و چون تبلیغات سیاسی در فضای مجازی
وضعیت فاجعه است. به معنی کامل کلمه...
"جنگِ کلمات" در عریانترین شکل ممکن است. اما به قول ما آذریها: تا بولانماسا دورولماز!!! [کدر نشود، شفاف نمیشود]
چند روز بیشتر تا انتخابات مجلس یازدهم نمانده است. رهایی از این جو "وحشت و انقباض"، برای مصرفکنندگان این فضا در شهرستانها نزدیک است.
چرا وحشت و انقباض؟!!!
وحشت به سبب روبرو شدن با پیامهای عجیب و غریب از سوی نامهای مستعار؛ انقباض به سبب نوعی کلافهگی ذهنی که فشار زیادی را به مصرفکننده و جمعیت هدف تبلیغات وارد میکند.
فضای مجازی پر شده از نامهای مستعار فعالین ستادها. هدف و کوشش نامهای مستعار، تقویت روحیه جبهه خودی و تضعیف جبهه رقیب است و مهمتر از همه فرار از پیامدهای حقوقی حرفهایی که بر زبان میرانند. البته این وظیفه حرفهای آنهاست، نمیتوان به آنها خرده گرفت. اما برخی نامهای مستعار گویی مسئله برایشان جدیتر از یک رقابت انتخاباتیست. این نامها که همان شخصیتهای شناخته شده اطراف ما هستند، با ماسکهای بر صورت گذاشته، به لطف نامهای مستعار تلگرامی، تمام حرفهایی را که سالهاست در سینه تلنبار شده است؛ بینظم، بیقاعده، بیتصرف بیان مینمایند.
ما امروز شاهد بازیای به نام بازی "بالماسکه" در فضای مجازی گروههای انتخاباتی هستیم. بالماسکه جشنی است که اولینبار در عروسی چارلز ششم، شاه فرانسه در سال ۱۳۹۳ میلادی اتفاق افتاد. امروزه در کنار جشن بودن، بالماسکه یک بازیست. در جشن بالماسکه، میهمانها با لباس مبدل و ماسک در مراسم جشن حاضر میشوند. اما کسانی که از این جشن یک بازی ساختند برای آن فلسفهای هم تدارک دیدند.
فلسفه این بازی مبتنی بر حافظه و بلوف زدن است.
ماسک به صورتها، حافظهها را مغشوش میکنند و روایت خود را از سالهای گذشته تشریح مینمایند. آنها قابلیت دستاندازی در تعداد سالهای تاریخ را هم دارند. یکی تا چهارسال دوست دارد به گذشته بازگردد یکی تا هشت یا دوازده سال یا حتی سالهای دورتر.
میخواهند حافظهها را معماری کنند!
بخش دومِ بازی، بلوفزدن است. در این فضا شخص خودش نیست، بلکه ادعا میکند شخصی خیالیست اما به شدت واقعی. قدرت شخصیتی بالماسکهبازها و هوش آنها جایگاه ایشان را در تحلیل نهایی مشخص خواهد کرد. چیزی نمانده تا پایان تنها چهار روز.
آنها قابلیت آن را دارند که حتی یک خبر دروغ، یا تفسیری سلیقهای از یک واقعیت را بیان کنند. در ادامه در حول و حوش آن سوال طرح کنند و پرسوجو نمایند.آنچنان گیجتان کنند که ندانید کجائید!!!
انواع تکنیکهای متفاوت تبلیغات سیاسی را در عملکرد آنها میتوان مشاهده نمود:
۱) تکنیک بندواگن: ترغیب مردم به انجام کاری خاص
۲) تکنیک تستیمونشیال: استفاده از کلمات و ایدههای یک فرد مقبول عموم جامعه
۳) تکنیک انتقال: استفاده از خصوصیات یک شخصیت برجسته برای ارتقا یا تخریب او.
۴) تکنیک تکرار زمانی: با تکرار مداوم یک کلمه، یا جمله یا ایده کار خود را پیش بردن و مفهومی را بر ذهن مردم حکاکی کردن.
۵) تکنیک برانگیختن احساسات: برای تسخیر ذهن تودههای مردم.
۶) تکنیک برچسبزنی: با برانگیختن تعصبات یک عده از مردم علیه عدهای دیگر.
۷) تکنیک شعارهای فریبنده: برای تحریک حس طمع
۸)تکنیک توسل به اکثریت: کلاسیکترین نوع حقانیت
۹) تکنیک سیاه و سفیدنمایی: اغراق در وضعیتها
۱۰) تکنیک استفاده از حقیقتهای گزینشی: همان سانسور است.
۱۱) تکنیک حمله به شخصیت فرد: لجنمال سازی
۱۲) تکنیک دروغ بزرگ: هر چه بزرگتر باورکردناش راحتتر از (گوبلز)
۱۳) تکنیک توسل به ترس: ایجاد اضطرار در تصمیمگیری
۱۴) تکنیک تضعیف روحیه: برای پیوستن به رقیب
۱۵) تکنیک گیسو گالوپ: برای به اشتباه اندازی
و سایر روشهای دیگر...
بحثهای اطرافتان را مرور کنید، احتمالا مصادیق بسیاری را برای آن خواهید یافت.
شاهی که ماسک گدا را میزند. قاضیای که ماسک پلیس را میزند. دهقانی که نقش پزشک را بازی میکند. کارمندی که در حال القای خود به عنوان یک نظامی است....
اطرافمان مملو است از ماسکهای شب جشن بالماسکه.
با توجه به رکودی که در فضای سیاسی کلان شهرها حاکم است و اصلاحطلبان تقریبا تا این لحظه بازنده انتخابات هستند، اصولگرایان با توجه به پایگاه رای ثابتی که دارند، برنده کلان شهرها خواهند بود.
اما بازی در شهرهای کوچک همیشه به گونهای دیگر رقم میخورد. رقابتها همیشه جدی است، با انگیزههایی چون: قومی، قبیلهای، کینهتوزی، رو کم کنی، رایهای سلبی و نهایت جمعیتی که با بینش سیاسی خاص خود و آگاهانه رای میدهند نیز کم نمیباشند. در یک کلام مردم ساکن در شهرستانهای کوچک، تنها شانس خود برای تاثیرگذاری بر قدرت را به سادگی از دست نمیدهند.
در میان داوطلبین نمایندگی مجلس به نظر میرسد سه تیپ داوطلب قابل شناسایی است.
الف) داوطلبین اصلی
ب) داوطلبین ایذایی و غیر واقعی که اجیر شده برای شکستن میزان رای رقبا از سوی داوطلبان اصلی میباشند.
پ) سیاهی لشکرها که دو گروه میباشند. یا چهرهی انتخابات بعدی میخواهند باشند و یا اشخاصی هستند که بنا به هر دلیلی دوست دارند در این بازی سیاست باشند.
برای انتخاب از میان این سه گروه جمعیتی، فضای مجازی یکی از منابع مهم تصمیمگیری است. اما حالِ فضای مجازی، حالِ عادی نیست.
تنها تعبیری که به ذهن نگارنده میرسد:
"گسیختگی فضای مجازی" است.
برای مثال اگر مورد بررسی ما شهرستان سراب در آذربایجان شرقی باشد، میتوان موضوع را مصداقیتر(کیس محور) بررسی کرد.
در دوره دهم انتخابات مجلس شورای اسلامی، گروه تلگرامی "کافه خبر سراب" به مدیریت جناب آقای جواد عباسزاده از خبرنگاران با سابقه شهرستان سراب، محوریترین کانال تلگرامی بود که توانسته بود با حدود پانصدنفر عضو در روزهای آخر، نقطه ثقل فضای مجازی شود و تاثیرگذاری قابل توجهی را در روند حرکت افکار عمومی در این فضا بازی کند.
اما فضای مجازی دوره یازدهم انتخابات مجلس، غرق در آشفتگیست و بلبشوی منزجر کنندهای بر اتمسفر فضای مجازی آن حاکم است.
به نظرم علل آشفتگی را اینگونه میتوان صورتبندی کرد:
۱) تعداد بالای گروههای تلگرامی
هر یک از کاندیداهای اصلی دارای یک گروه مستقل شدهاند.
در کنار آنها گروه تلگرامی "رادیو سراب" به عنوان گروهی که قدیمیهای فضای مجازی در آن فعالیت دارند، البته با تعداد اعضای نسبتا کمتر، اما واقعیتر؛
و تعداد زیادی گروههای ریز و درشت،
باعث شدهاند فضای مجازی سردرگم شود. علاقمندان فضای مجازی از این گروه به آن گروه، از آن یکی هم به دیگری میروند! در نهایت نمیدانند کجا هستند. بمبباران اطلاعاتی بیش از حد بهینه، نهایت منجر به بیاطلاعی میشود.
۲) تکیه مدیریتها بر افزایش تعداد اعضا به منظور پیروزی در جنگروانی
برای مثال یکی از این گروههای تلگرامی به منظور دادن اجازه فعالیت به اعضا از ترفندی استفاده کرده کارستان!!! شما در گروه کذا زمانی اجازه فعالیت مییابید که پنج نفر دیگر را هم در گروه عضو کنید. این یعنی رشد نمایی و قارچگونه اعضای گروه و شاید برنده شدن در جنگ روانی تعداد اعضا.
۳) مدیریت ضعیف گروهها
توهینها و جدلهایی که اعضا در این گروهها بر هم روا میدارند، از سوی مدیریت گروهها تحت کنترل نمیباشد. در حالیکه در دوره قبل وضعیت بسیار بهتری بر مدیریت گروهها حاکم بود. زیرا مدیریتها در نسل جدید گروههای تلگرامی به سبب در اولویت قرار دادن تعداد، بر کیفیت؛ قادر به اتخاذ تصمیمات انضباطی بر اعضای خود نیستند.
۴) عدم توجه به کیفیت محتوای تولید شده در گروهها
پیامد؛تلف کردن وقت برای مطالعه مطالب.
۵) عدم وجود نظم در بستهشدن و بازگشایی گروهها
در بسیاری از گروهها رویه مشخصی حاکم نمیباشد و این اوقات، ساعتهایی طلایی برای بر هم زنندگان نظم مهیا مینماید.
۶) عدم نظارت مدیریتها بر تولید پیامهای بیمحتوا
برای مثال حجم بالایی از پیامهای گروههای منتسب به کاندیداها به این مضمون است: " به امید پیروزی کاندیدای X"
۷) عدم تولید پیامهای تحلیلی و کارشناسی شده در گروهها
۸) رویکرد پروپاگاندا محور از هر سه نوع سفید، خاکستری و سیاه به جای روشهای اخلاقی و نظاممند
۹) کولاک اکانتهای جعلی.
پدیدهی نهم به اندازهای فراگیر است که تعداد اعضای با اکانتهای فیک بر تعداد اعضا با اکانتهای واقعی میچربد و جریانساز اصلی نیز به صورت طبیعی همین اکثریت فیک هستند.
متاسفانه فرهنگ ایرانی هنوز نتوانسته به این سطح از آگاهی برسد که یا صحبت نکند، یا اگر صحبت میکند پای صحبت خود بایستد. در تاریخ رسم بر این بوده است که برخی نویسندگان چیرهدست بنا به مواضع سیاسیشان که با تهدید از سوی حاکمیت وقت مواجه میشدند از اسم مستعار استفاده نمایند. اما برای تولید محتوای انتقادی و استخواندار و نه برای فحاشی، تخریب و بیمسئولیتی اخلاقی.
۱۰) فضای جنگی
جو که انتخاباتی میشود، فضای گروهها در شهرستانها، فضای جنگ است. از هر طرف گلوله میبارد. کمی در فضای گروهها عمیق شوید. اگر اهل فیلم و سینما باشید توصیه میکنم برای درک بهتر این فضا ده دقیقه اول فیلم "نجات سرجوخه رایان" که روایت نبرد نورماندی در جنگ جهانی دوم است را مشاهده کنید. درک بهتری از حال و هوای فضای مجازی پیدا می کنید.
فریبرز نعمتی
@tammollaat
الان داشتم در کتاب "جرائم علیه اشخاص" دکتر میرمحمد صادقی مطلب جالبی میخواندم، گفتم بد نیست به اشتراک بگذارم. از آن دست مطالب جللالخالقی است!!! با اینکه با به اشتراک گذاری مطالب حقوقی میان مردمی که شغل حقوقی ندارند زیاد موافق نیستم.
زیرا مطالب حقوقی حتی گاهی در عین سادگی نیاز به مراجعه به قوانین موازی و خاص، تفسیرهای پیچیده و حتی نکته هایی پنهان دارند، که غیر متخصصین بدان دسترسی ندارند و باعث کار دادن دست خودشان میشود. بماند که خود متخصص هم تحت این مفاهیم دچار سزارین (زایمان زودرس) یا به قول فرهنگستان زبان فارسی دچار "رستمانه" می شود. گاه کار دست خودش هم می دهد.
اما برای شروع مطلب، اول این نکته را بگویم که در ایران خودکشی جرم نیست، معاونت در آن هم جرم محسوب نمیشود؛ مگر اینکه تهدید، ترغیب، تسهیل، یا تعلیم شیوه ارتکاب خودکشی در میان باشد، که آنگاه این عمل وصف مجرمانه مییابد.
استاد میرمحمدصادقی میفرمایند: "در سوئیس و اسکاتلند کمک به خودکشی جرم نیست. مثل خود ما. اما نکته جالبی که وجود دارد این است که در انگلستان عده ای دلال خودکشی وجود دارند. کار این دلالها این است که افراد خواهان خودکشی را به اسکاتلند و سوئیس میبرند تا خودکشی کنند!
زمانی که پلیس برای تحقیق سراغ این دلالها رفته، در میان مدارک این دلالها نامههای جالبی هم پیدا کرده. در این نامهها، افراد تشکر فراوانی از این دلالها کردهاند که راهنمایی و مساعدت لازم را برای خودکشی آنها نمودهاند.
مورد بوده است که زن ۶۳ سالهای به دلیل بیماری صعب العلاج خود، همراه دو دختر و یک پسرش، به زوریخ سفر میکنند. پس از آنکه در طول روز با هم به نقاط دیدنی شهر میروند، در هنگام شب گرد میز شام جمع میشوند و مادر، در میان اندوه فرزندانش، نوشیدنی مسموم را، که با کمک دلالان خودکشی تهیه شده است، می نوشد و جان میبازد."
این دلالی عرف خاص خودش را هم دارد. دلالها نباید خودشان داروی مهلک را بخورانند یا تزریق کنند، بلکه باید خود داوطلب ِخودکشی، این کار را انجام دهد. قربانی هم به زبان عامیانه باید عقل سلیم داشته باشد. سوئیسیها برای اینکه زیادی این تجارت رونق نگیرد، گفتهاند نباید وسط پول رد و بدل شود. به عبارت دیگر فقط خیرین میتوانند در این فرآیند خودکشی فعال شوند. اما نمیدانم چگونه کاری که اجر دنیویاش را مصادره کردهاند و اجر اخروی را هم که ادیان دو قبضه تعطیل کردهاند در قالب کار خیر می توان زورچپان نمود.
احتمالا بساط پولشویی هم به راه است.
نکته قابل بیان این است که مساعدت به خودکشی دیگری با کشتن دیگری بنا به درخواست خود او (اوتانازی) متفاوت است. یعنی فاعل خودکشی اکیدا بایست خود شخص باشد.
اینکه خودکشی نیز می تواند تبدیل به یک بیزینس پرسود شود دور از انتظار نیست.
مخصوصا با این وضعیت روانی که بر ایران حاکم شده است، تصورم بر این است یک ایده استارتاپی، در عرض چند شب بتواند راهی چند ده ساله را بپیماید. به شرطی که بلایایی که در این ده روز برما گذشته امانی برای علاقمندان این ایده باقی گذارد. کشته شدن بالای ۲۰۰ نفر در چند روز. فکر کنم سرعت کشته شدن ما ایرانیها این ایده استارتاپی را نیز به خاک سیاه نشاند.
البته منظور از این متن و پیشنهاد این ایده استارتاپی تنها یک "مزاح تلخ" بود.
فریبرز نعمتی
@tammollaat