افکار پشت چراغ قرمز

افکار پشت چراغ قرمز

تاملات گهگاهی فریبرز نعمتی telegram: @tammollaat
افکار پشت چراغ قرمز

افکار پشت چراغ قرمز

تاملات گهگاهی فریبرز نعمتی telegram: @tammollaat

داستان خداتومان خروجی...


جوان‌تر که بودیم و هنوز بهانه‌سازی‌های الکی در راستای توجیه تنبلی درون‌مان نهادینه نشده بود، منتظر بودیم موسسه پرسش (موسسه مطالعات اقتصادی و سیاسی) نشست برگزار کند ما هم بکوبیم بریم جنبِ پارک ساعی ساختمان قدیم موسسه... پرسش هم اون موقع یک ابهت و کیا و بیایی داشت. 


موسسه یک سورپرایزی داشت به اسم "پنجشنبه‌های پرسش". توازنی هم برقرار بود بین چپی‌ها و راستی‌ها. هنوز دکتر طباطبایی بر موسسه پرسش خروج نکرده بودند، به اصطلاح قدمایی. در نتیجه موسسه به فرماندهی مراد فرهادپور و مریدان به تصرف عقیدتی فرانکفورتی‌های مقیم تهران (شما بخوانید مقیم مرکز) درنیامده بود. 


نمی‌خواهم فعلا وارد بحث آنجا شوم، اما این پنجشنبه‌های پرسش سخنرانی‌هایی بود با دعوت از بزرگان علوم‌انسانی در هر شاخه‌ای و رسته‌ای، جذاب هم بود. برای اهل‌اش سورپرایز هم بود، مخصوصا اینکه موسسه تاکید می‌کرد حضور در نشست رایگان است! چه شود...


ارتباط بی‌ربطی که می‌خواهم برقرار کنم بین لفظ "پنجشنبه‌های پرسش" و "چهارشنبه‌های سازمان بورس" است. رئیس سابق که بر مسند بود، دکتر شاپور محمدی عادت داشتند در راستای جلوگیری از توهم زدن و توهم‌زدایی اهالی بازار چهارشنبه‌ها یک سورپرایز برگ‌ریزان حواله اهالی بازار نماید. حتی کار به جایی رسیده بود که ترامپ و مابقی هم هماهنگ بودند، اگر سازمان چیزی در چنته نداشت آمریکایی‌ها امداد غیبی می‌کردند و چهارشنبه‌ها بساط بره‌کشان شنبه براه  بود. در این اواخر دیگر چهارشنبه‌های بورس معروف شده بود و راستِ کارِ به اصطلاح پول نقدها برای خونین کردن بازار و خرید زدن در کف. اما رئیس هر چه کرد نشد که نشد... آخرش هم رئیس جدید آمد.رئیس جدید فعلا چهارشنبه‌های مخصوص خودش را رو نکرده است. ترس اهالی قدیمی‌تر شده بازار از "روز واقعه" که یک پا در فرار به علت منطق افزایش ریسک در بازار و یک پا در قرار به علت طمع دارند، چیزی نیست جز این وضعیتی که یکی از اهالی قدیمی و خوش‌ذوق بازار در کانال خود گذاشته است...


به نقل از کانال دکتر عباد


"یکی یه "خرس" آورد تو یه اتاقی گذاشت و گفت دیدنش "ورودی" نداره همه که وارد شدن در رو بست و برا بیرون رفتن خداتومن "خروجی" گذاشت.

@mortezaebad


پایان نقل قول.


یکی از سناریوهای محتمل برای بازار بورس ایران همین خواهد شد. برای بیرون رفتن خداتومان از سرمایه مبارک را خواهیم پرداخت.


ناظران عینی می‌گویند: صف‌های مستحکم و دشمن‌شکن در برابر کارگزاری‌ها برای گرفتن کد معاملاتی آنلاین حکایتی شده برای خود.


دیگری می‌گفت: برخی از مردم حتی دست به فروش طلاهای خود می‌زنند تا به خیل مشتاقان بورس بپیوندند.


اینها و موارد دیگر نشان‌دهنده ورود قدرتمند نقدینگی به بازار است. فراموش نکنیم که این نقدینگی همان نقدینگی است که دلار، سکه، ارز و مسکن را توانسته قربانی خود کند. در آخرین نبرد  با دلار با اینکه ضربات سهمگینی خورده اما هنوز سرپاست و قوی، اینجا آخرین تله‌ای است که دولت برای مهار غول نقدینگی برای سپرده‌گذار تدارک دیده است.


چند روز پیش گزارش شفاف‌سازی بانک اقتصاد نوین را مطالعه می‌کردم. رقم خیلی خفن بود؛ تقریبا ارزش بورس تهران برابر شده با کل سپرده‌های بانکی. دو رقیبِ هم‌وزن، که تا چندی پیش بورس یک‌دهم سپرده بانکی هم نبود. یکی از تفاوت‌های اساسی بورس با بانک عدم تضمین مبلغ اسمی سرمایه‌گذاری است. سپرده‌گذار ایرانی که دلبستگی عمیقی به مبلغ اسمی پول خود دارد هنوز متوجه نیست که در عرض چهار روز چگونه می‌تواند بیست درصد دارایی خود را از دست دهد و اگر بازار نزولی شود برای رسیدن به همان مبلغ قبلی باید ماه‌ها یا حتی سال‌ها منتظر بماند.


رابرت گیتس وزیر دفاع اسبق آمریکا یک بار در جلسه‌ای محرمانه گفته بود: عربستان حاضر است تا آخرین سرباز آمریکایی با ایران بجنگد!


شرایط به گونه‌ای شده گویی مردم تا آخرین ریال موجود در بانک‌ها برای آمدن به سمت بازار سرمایه سر و دست خواهند شکست و نهایت برای خروج باید همان هزینه‌ای را به دولت پرداخت کنند که در نوبت‌های متفاوت بابت جهش‌های سیصد الی چهارصد درصدی دلار پرداخته‌اند و ثروت خود را نسبت به دنیا از دست رفته دیده‌اند. جنازه‌ای که حتی فرصت سوگواری برای آن نخواهند یافت. 


این یکی از سناریوهای محتمل است. اما زمان "روز واقعه" یعنی همان چهارشنبه‌ای که باید برای خروج خداتومان داد هنوز معلوم نیست. از یک ماه تا شش‌ماه آینده. 



فریبرز نعمتی ۹۹/۰۱/۳۱

@tammollaat

چند سکانس جالب از تاریخ احداث راه‌آهن در ایران


سکانس اول: نقش ابرقدرت‌ها

دویست سال پیش بین روس‌ها و بریتانیایی‌ها یک توافق سرّی وجود داشت و آن هم این بود که ایران حق ندارد راه‌آهن داشته باشد!

یا بخواهیم کمی واقعی‌تر بگوییم، در آن زمان ابرقدرت‌ها اجازه بهره‌مندی ایران از تکنولوژی احداث راه‌آهن با انواع بهانه‌ها و کارشکنی‌ها را نمی‌دادند. چون خط آهن در ایران می‌توانست حمله این دو ابرقدرت به همدیگر یا منافع آنها را تسهیل نماید.


خلاصه اینکه با این کارشکنی‌ها در زمان قاجاریه ایران موفق به احداث تنها ۲۳۰ کیلومتر خط راه‌آهن شد. از ۱۲۲۷ تا ۱۲۹۹ هجری شمسی در یک بازه حدود ۷۳ سال. بیشتر آن هم در راستای منافع منطقه‌ای روس‌ها و انگلیسی‌ها بود که با هزینه خودشان در مناطق حاشیه‌ای ایران احداث می‌شد.

مثل خطوطی که در خوزستان برای ارتباط بین تاسیسات نفتی برقرار شده بود؛ یا خطوطی که روس‌ها در گیلان ساخته بودند.


سکانس دوم: بر هم خوردن بازی بزرگان

بعدها با وقوع انقلاب اکتبر روسیه و روی کار آمدن رضاشاه، تضعیف بریتانیا و قدرت گرفتن آلمان‌ها اوضاع تفاوت کرد. آلمان‌ها در حال ساخت فضاهایی بودند که ایران یکی از سرپل‌های آن فضاهای جدید بود. ایران هم که از هر فرصتی برای باز کردن شر روس‌ها و انگلیسی‌ها دریغ نمی‌کرد.


سکانس سوم: تامین مالی پروژه

تامین مالی پروژه راه‌آهن برای خودش داستان جالبی دارد. دولت ابتدا قند، شکر و چای را به انحصار خود درمی‌آورد و سپس با وضع مالیات دو الی شش ریال برای هر سه کیلو از این محصولات موفق به تامین مالی پروژه می‌شود. شاهکار تامین مالی در یک پروژه ملی در یک کشور ورشکسته. هزینه احداث ۱۵۰ میلیون دلار معادل ۲۰۰ میلیون تومان آن دوره می‌شود.

استارت پروژه راه‌آهن به شکل تصویب در مجلس ۱۳۰۵ تا ساخت آخرین ایستگاه و حرکت قطار به سمت آن ۱۳۱۷ در حدود ۱۲ سال طول می‌کشد‌. در حالی‌که نود درصد پروژه در عرض شش سال پایانی انجام می‌شود.


سکانس چهارم: چالش‌های ساخت

هر شرکتی که برای احداث راه‌آهن می‌آمد بعد از چند ماه کار در می‌رفت. می‌گفتند آقا در ایران نمی‌شود راه‌آهن ساخت‌. تا اینکه یک شرکت دانمارکی پیدا می‌شود که یک راه‌آهن شرقی-غربی در عثمانی که خیلی بزرگتر از ترکیه امروزی بود احداث می‌کند. حسنعلی منصور هم شرکت را شکار می‌کند، چون شرکتی از یک کشورغیر استعماری‌ست. این شرکت دانمارکی هزار کیلومتر باقی‌مانده مسیر را به پنجاه پروژه بیست کیلومتری تقسیم می‌کند و خرد می‌کند، بین شرکت‌هایی که اسیر رکود اقتصادی جهانی آن زمان هستند. حاضر هستند با هر قیمتی کار کنند. ۱۳۹۴ کیلومتر راه آهن احداث می‌شود. یورگن ساکسیلد مدیر عامل کمپ‌ساکس پروژه‌ای را تعهد شش‌ساله به ساخت‌اش می‌دهد که قبل از او بسیاری از غربی‌ها در برابر آن تسلیم شده بودند. ارزان‌تر و زودتر از موعد پروژه تحویل ایران می‌شود.


سکانس پنجم: مسیریابی و ملاحظات آن

در مورد مسیر راه‌آهن هم بحث‌های زیادی مطرح بود. مسیر شمال به جنوب منافع انگلیسی‌ها را تامین می‌کرد و مسیر شرق به غرب منافع روس‌ها را. زمانی که ایران پروژه را کلید زد روس‌ها قدرت ضعیف‌تری نسبت به انگلیسی‌ها بودند؛ طبیعتا به هم خوردن توازن ابرقدرت‌ها باعث شد پروژه شمال به جنوب کلید بخورد. یک راه‌آهن با کاربرد نظامی دو منظوره. منظور اول برای تامین مسیر پشتیبانی حمله احتمالی بریتانیا به روسیه چون حمله از مسیر سرزمین‌های هموار ترکمنستان و قزاقستان به روسیه بسیار ساده‌تر از کوهستان‌های در هم تنیده قفقاز بود؛ منظور دوم دسترسی رضاشاه به مناطق مرکزی ایران و عملی ساختن سرکوب ایلات، عشایر و قبایل مخالف و سرکش بر دولت مرکزی. مسیر شمال‌شرق به جنوب غرب. در اصل نه کامل شمالی-جنوبی شد نه کامل شرقی-غربی. از همان جنس دهن‌کجی‌های ایرانی.


راه‌آهن به یکی از سه توجیه برای احداث نیاز داشت.

الف) توجیه نظامی

حفظ دسترسی به خوزستان و منطقه جنوب غرب و سرکوبی شیوخ منطقه برای رضاشاه هدف اصلی نظامی می‌توانسته باشد.

ب) توجیه اقتصادی 

تنها شهر مهمی که در مسیر اولین راه‌آهن سراسری قرار داشت، تهران بود. طبیعتا هدف اقتصادی نه رونق بخشیدن بیشتر به شهرهای بزرگ ایران بلکه وارد بازی کردن مجموعه‌ای از شهرهای کمتر توسعه یافته ایران بوده است که در نظم قدیم هیچ شانسی برای توسعه نداشته‌اند. سال‌های بعد در مسیر راه‌آهن شهرهایی توسعه می‌یابند که نشانی از آنها کمتر دیده می‌شد. شاید این پیامد ناخواسته مسیر راه آهن بوده باشد. اما هر چه بود به بهترین شکل منجر به این نتیجه شد.

پ) توجیه ارتباطی

مسیر شمال‌شرق به جنوب‌غرب به سادگی در آینده و طرح‌های توسعه‌ای نشان داد قابلیت توسعه به شرق و غرب را ممکن می‌سازد. چنانچه مسیرهای انشعابی به موازات پروژه اصلی تعریف و در همان سال‌ها اجرا شدند.

خلاصه اینکه داستان احداث راه‌آهن یک میل سرکوب شده ملّی بود. از زمان امیرکبیر ایده آن کلید خورده بود و تا زمان پهلوی اول نتوانسته بود به دلایل متفاوت اجرایی شود. از دخالت‌های قدرت‌های بزرگ و مباحث مرتبط با تامین مالی آن پروژه در یک کشور بدون درآمد قابل توجه، تا فقدان اشخاصی برای اجرایی کردن این پروژه بزرگ که دومین پروژه بزرگ تاریخ مهندسی دانمارک لقب گرفته است. شاید کلید خوردن این پروژه برای دولت‌مردان آن زمان مهم‌تر از تمام حواشی جانبی آن بوده است. شکست یک مقاومت تاریخی بزرگ در برابر ورود تکنولوژی!


سه مدل عکس‌العمل در برابر شوک‌های اعمالی به اقتصاد، کانادایی-آمریکایی-یونانی


رکود تعریف‌های مشخصی دارد. تعریف کلاسیک آن متعلق به جان مینارد کنیز در دهه سی میلادی است. کینز می‌گوید:

یک درد مزمن ناشی از میزان فعالیت کمتر از حد نرمال، برای یک دوره نسبتا طولانی، بدون هیچ‌‌گونه حرکت مشخص به سوی بهبودی یا به سوی سقوط کامل.


یا تعریف شیک‌و‌پیک‌تر آن:

تبدیل شدن رشد اقتصادی مثبت به رشد اقتصادی منفی، در دو فصل متوالی و پیاپی. خیلی ریاضی‌تر و دقیق‌تر!!! اما با این حال هنوز هم تعریف کینزی جذاب است و آموختنی.


حال برگردیم به بحث، در نمودارهای تولید ناخالص داخلی در حوزه اقتصاد بعد از وقوع شوک، نمودارِ "تولید ناخالص داخلی GDP" می‌تواند سه عکس‌العمل متفاوت را در برابر شوک وارد شده نشان دهد یا به عبارت دقیق‌تر سه "هندسه شوک" متفاوت را تجربه کند. منظور از هندسه شوک، تغییرات ناگهانی ایجاد شده روی نمودار به شکل‌های U ,V و L است.


مدل اول: مدل کانادایی یا عکس‌العمل "Vشکل"


اگر به نمودار اول در حوالی سال ۲۰۰۸ توجه کنید متوجه می‌شوید مسیر رشد اقتصادی کانادا پس از اُفت Vشکل دوباره به مسیر قبلی پیش‌بینی شده بازگشته است. یعنی بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸ روی اقتصاد کانادا تاثیر ماندگاری نداشته است.

علت: در کانادا از وقوع بحران بانکی جلوگیری شد. جریان جاری اعطای اعتبار برقرار ماند و ساختار سرمایه‌ای کشور از مسیر طراحی شده منحرف نشد. شاید نوعی از انضباط مالی قوی مانع از سقوط شد. مسیر قبلی بازپس گرفته شد و همچنان به پیش رفت.


مدل دوم: مدل آمریکایی یا هندسه U شکل


نمودار دوم عکس‌العمل اقتصاد آمریکا به بحران مالی ۲۰۰۸ است. مدلی متفاوت از کانادایی‌ها. در اینجا پس از وقوع شوک، اقتصاد ترمیم شده، اما هیچ وقت موفق به بازپس‌گیری مسیر اصلی قبلی نشده است. با همان شیب صعودی قبلی اما با اختلافی ثابت از آن در حرکت است. این نمودار نشان دهنده یک فرصت تاریخی از دست رفته برای آمریکایی‌هاست. بحران بانکی عمیق و آسیب دیدن طرف عرضه اقتصاد، بزرگترین شاخص‌ ماندگار هندسه‌های U شکل است. به نمودار دوم در حوالی سال ۲۰۰۸ نظری دوباره بیندازید. دو مسیر موازی با فاصله‌ای ثابت پیش می‌روند. مسیر سیاه‌ رنگ فرصت‌های از دست رفته اقتصاد آمریکاست و مسیر قرمز رنگ حرکت کنونی اقتصاد.


مدل سوم: مدل یونانی یا هندسه L شکل


کشوری که پس از بحران بازیابی نشد و نمودار تولید ناخالص داخلی آن نیز فروپاشید. اشتغال، سرمایه و تولید همگی نابود شدند. تاثیرات فروپاشی ساختاری اقتصاد در یونان ماندگار شد. هر روز فاصله مسیر سیاه‌ رنگ از مسیر قرمز رنگ بیشتر می‌شود.


نتیجه اینکه شوک‌های اقتصادی پدیده‌هایی اجتناب‌ ناپذیرند. مهم سیاست‌های بازیابی پس از شوک است. شوک‌های اقتصادی مثل شوک ناشی از ویروس کرونا می‌تواند بسیار عمیق باشد. اما اگر عمق ایجاد شده قابل تحمل برای ظرفیت‌های اقتصادی آن کشور باشد، سیاست‌های اعمالی دولت‌ها در زمان وقوع شوک و پس از آن است که می‌تواند هندسه پاسخ یا شکل پاسخ را ترسیم نماید. برای شناسایی عمق شوک‌ها، دو بخش مهم می‌تواند مورد توجه قرار بگیرد:


الف) بررسی عمق شوک در سیستم‌های مالی، با میزان سقوط بازارهای سهام و عکس‌العمل‌ متقابل بانک‌های مرکزی برای مقابله با آن.


ب) بررسی میزان منجمد کردن اجباری اقتصاد با قرنطینه کردن و فاصله‌گذاری اجتماعی‌.


برای مقابله با این بحران خاص، مثل ویروس کرونا و تدوین برنامه‌های بازیابی، سه عامل بایستی بیشتر مورد توجه قرار بگیرد. 


اول) ساختارهای داخلی یا بومی اقتصاد کشورها، مثل اینکه یک کشور اقتصادی ایزوله و تحریمی دارد و یا جهانی، با ارتباطات بین‌المللی

دوم) ظرفیت سیستم درمانی و احتمال یافتن درمان یا واکسن

سوم) نوآوری‌های نخبگان سیاست‌گزار و البته سیاست‌گذار و قابلیت‌های آنها در هدایت کشور در برابر شوک‌های اقتصادی

این سه عامل کلیدی‌ترین نقش را در پاسخ یک کشور به شوک‌های ناشی از کرونا بازی خواهد کرد.

برداشتی آزاد از مقاله منتشر شده در مجله HBR



فریبرز نعمتی


@tammollaat