اول اینکه به استراتژیستهای برخی نهادهای مالی از جنس دولتی و نیمهدولتی باید تبریک گفت که دوباره نشان دادند از مردم ایران و از نخبگان ایرانی باهوشتر، حرفهایتر و چند لایهتر عمل میکنند.
آنها به جای اینکه به مانند جمعیت قابل توجهی از ایرانیها، استراتژی معاملاتی خود را بر مبنای پیروزی ترامپ بنا کرده باشند، استراتژی خود را بر مبنای یک سناریوی دو وضعیتی یعنی پیروزی ترامپ و یا پیروزی بایدن تنظیم کرده بودند.
وقتی اکثریت تحلیلهای مردم در یک استراتژی یعنی پیروزی ترامپ با سه دلیل سادهانگارانه خلاصه شود، طبیعتا پیروزی در این رقابت کار چندان سختی هم نخواهد بود. عمده تحلیل ایرانیها از امر پیچیدهای چون صنعت انتخابات در حد دلایلی که در زیر ذکر میشود، خلاصه میشد.
الف) "کار، کارِ خودشان است" افراط در رویکرد دائیجان ناپلئونی. با اینکه مطالعه دقیق تاریخ نشان میدهد دخالت ابرقدرتها در تاریخ ایران امری متقن است، رویکرد دائیجان ناپلئونی به آن، محصولی جز عقبماندگی فکری به دنبال نخواهد داشت که احتمالا افراد را اسیر سندرم خود زیرک پنداری مزمن نیز خواهد نمود. این دوستان بایست متوجه باشند که توطئه همیشه بوده و هست؛ نه اینکه همه چیز توطئه است.
ب) "رئیس جمهور هیچ وقت یک دورهای نمیشود" در حالی که در آمریکا، جورج بوش پدر، کارتر و جرالد فورد در چند دهه اخیر از مثالهای نقض این تحلیل اشتباه و بدون مراجعه به تاریخ هستند.
پ) "مگر دفعه پیش نظرسنجیها نمیگفتند که کلینتون رئیسجمهور است و ترامپ شد، این بار هم موضوع از همین قرار است" این یعنی سخیفترین شکل گرفتاری در خطاهای استقرائی آن هم بر مبنای یک و تنها یک مشاهده عینی.
زمانی که بسیاری دلخوش از این استدلالهای غلط بودند و در خلوت هم بابت آنها خود را لایک میکردند، طرف مقابل برنامه خود را پیش میبرد. پویا ناظران در یکی از پادکستهای خود و برخی اقتصاددانهای دیگر، قیمت واقعی دلار را حدود ۱۸ الی ۲۱ هزارتومان تخمین میزنند در حالی که صرافی بانک ملی قیمت را تا ۳۳هزار تومان نیز افزایش داد. یعنی آنها به سادگی با استفاده از هیجان انتخابات آمریکا دلار را پنجاه درصد گرانتر فروختند، اینان به درستی پیشبینی کرده بودند که بایدن رئیسجمهور بعدی آمریکاست. به عنوان یک تاجر حرفهای به این نتیجه رسیده بودند که ما میتوانیم با کوبیدن بر طبل انتخاب دوباره ترامپ، دلار را تا جایی که میشود گران کنیم. اگر ترامپ انتخاب شد که افزایش قیمت دلار را با فروش در اوج پیشخور کردهایم و سرعت رشد کمتری را تجربه خواهیم کرد و اگر بایدن انتخاب شود یک نوسان حسابی را از دلار با ریزشی کردنِ روانیِ آن خواهیم گرفت. این نهادها با فروش دلار گران به سوداگران نشان دادند زبان اقتصادی را که در ایران آفریدهاند بهتر میدانند. برای مثال نرخ صرافی بانک ملی را مشاهده فرمائید؛ تا آخرین لحظه صرافی ملی بازی را ادامه داد و در منزجرکنندهترین شکل ممکن، الگوی "سر و شانه مستقیم" دلار که یک الگوی کلاسیک تکنیکال میباشد را نیز تشکیل داد و شروع به کاهش قیمت دلار نمود.
جالب اینجا بود که از اول صبح روز ۱۴ آبان تا حتی چند ساعت مانده به پایان نتایج نهایی، گروهی از تحلیلگران سیاسی و اقتصادی قادر به پذیرفتن اشتباه خود نبودند. حتی خبر از پیروزی زود هنگام ترامپ هم میدادند. بدون توجه به این نکتهی مهم که آرای الکترال در ایالتهای با رای کلاسیک بدون تغییر باقی مانده و در ایالتهای پاندولی هم رقابت بسیار نزدیک بود.
در یادداشتی که در مورد جنگ رسانههای جریان اصلی و مدلهای آنالیز سیاسیِ آمار داشتم نیز به این نکته اشاره شده بود. زمانی که رقابت بسیار نزدیک میشود مدلهای متفاوت آماری و تحلیلی به شدت احتمال خطای پیشبینیشان افزایش مییابد.
بهتر است از تحلیلهای تقلیلگرایانه و سادهانگارانه در مسئله پیچیده و مشکلی چون "صنعت انتخابات" دوری کنیم. اما چرا با این همه ما این چنین وابسته اخبار آمریکا هستیم؟
ماکیاولی در کتاب گفتارها بحثی دارد در مورد اینکه چرا ملتها به بیگانگان روی میآورند؟ اینکه مردم این اندازه در کشوری منتظر نتیجه انتخابات کشوری ۱۵هزار کیلومتر آن طرفتر باشند، جای پرسشی جدی دارد. ماکیاولی در پاسخ میگوید در سیستمی که نهادهای قضایی برای تخلیه خشم مردم پیشبینی نشوند، آن مردم دچار خشم انباشته شده و نتیجه آن روی آوردن آنها به بیگانگان است. پیامدهای خطرناکی هم در انتظار آنها میتواند باشد، ممکن است در این وضعیت مردم شیفته قلدرمآبی شوند. قلدری که قرار است در برابر مسببان خشمِ انباشته علم شود. قلدری که تنها سیاستاش به نفع آنها افزایش قیمت دلار، سکه و طلاهای انبار شدهشان است. در برخی کانالهای اقتصادی-اجتماعی در تلگرام مشاهده میکردم که بر طبق نظرسنجیهای (هر چند غیر استاندارد و فاقد ارزش علمی) آنها، اگر انتخابات آمریکا به شکلی خیالی در ایران برگزار میشد ترامپ با اکثریت بالایی انتخاب هم میشد. آیا ترامپیسم در ایران مشتری دارد؟ شاید!!! بیقانونی، خودشیفتگی، قبیلهگرایی و ....نتیجه ولع برای این جنس انتخاب قیمتاش به بهای نابودی هر چه بیشتر اقتصاد ما و ساقط کردن زیستمان از حیث انتفاع است.
اما همه در یک چیز مشترکاند: خشم انباشته. چه آنکه دنبال افزایش قیمت دلار و طلاست و چه آنکه دستاش کوتاه از این ماجراهاست.
پایان فصل اول در موضوع انتخابات آمریکا اگر نهایی شدن پیروزی بایدن باشد؛ مسئله ما در فصل دوم چه خواهد بود؟ احتمالا پس از چند روز تماشای مصاحبههای رودی جولیانی شهردار اسبق نیویورک و وکیل شخصی ترامپ بابت تقلب دموکراتها و دستگاه فاسد آنها، تکنیک تلکه کردن موکل در یک دعوای از پیش باخته در سطح کلان سیاسی را نیز خواهیم آموخت. کمی هم اگر اهل سینما باشید به یاد آوردن صحنههایی از جلسه سران خانوادههای مافیا در تریلوژی پدرخوانده بابت شباهت رودی جولیانی ایتالیایی تبار هم در روحیه و هم در شکل و تیپولوژی به آنها، باید سراغ مسئله خود برویم.
میان کاندیداهای سیاسی پدیدهای کمتر شناخته شده اما زیرپوستی وجود دارد از جنس نوعی از سرقت، که نگارنده نام آن را " گَرتهبرداری از کاندیدای بازنده" مینامم. به این مفهوم که هرگاه کاندیدایی به سختی و زحمت رقیب انتخاباتی خود را شکست دهد متوجه میشود که برنامههای طرف مقابل جذابیت بالایی داشته و دارای مشتری قابل توجهی بوده که این اندازه برای او دردسر آفرین بوده است، پس شروع به گرتهبرداری از آن میکند. مثال دمدستی این ماجرا طرح پرداخت یارانه از سوی مهدی کروبی در انتخابات سال ۸۴ بود که احمدینژاد آن را به نفع خود پس از پیروزی در انتخابات مصادره کرد. بایدن هم در مدل آمریکایی شعارهایی مثل بازگشت صنایع به آمریکا را از ترامپ ربود. مردم ایران هم باید متوجه باشند که بایدن با پیروزی بر ترامپ سیاستهای او را کنار نخواهد گذاشت بلکه آن را به نفع خود مصادره خواهد نمود. بایدن میتواند وارث برنامههایی باشد که جواب داده است. با این وجود بسیاری از مردم بازی را برای بار دیگر باختند. توجه به این نکته میتواند مفید باشد که معماران اصلی تحریم در راه بازگشت به کاخ سفید هستند.
فریبرز نعمتی
@tammollaat
سالهای طولانیست که موسسات نظرسنجی یکهتاز میدان پیشبینی نتایج انتخابات در کشورهای دموکراتیک مختلف بودند تا اینکه در انتخابات سال ۲۰۱۶ میلادی یکی از خاصترین حالتهای ممکن، بر خلاف پیشبینی نظرسنجیها اتفاق افتاد.
هیلاری کلینتون با اینکه در نظرسنجیها حدود ۵الی۶ درصد در آرای مردمی و پیشبینی تعداد رایهای الکترال کالج جلوتر از دونالد ترامپ بود، سه ایالت کلیدی را با اختلاف رای اندکی به دونالد ترامپ واگذار کرد و سرنوشت انتخابات به گونهای دیگر رقم خورد. آنقدر کم که باورکردنی نبود.
در انتخاباتهای اخیر این دومین بار بود که کاندیدای دارای رای مردمیِ بالاتر، مغلوب سیستم الکترالکالج آمریکا میشد. بار قبلی در انتخابات سال ۲۰۰۰ میلادی، زمانی که اَلگور کاندیدای محبوب دموکراتها در مقابل جورجبوش پسر شکست را پذیرفت، تجربه تلخ دیگری برای دموکراتها رقم خورد. اَلگور معاون بیل کلینتون در پیامی که برای طرفداراناش صادر کرد گفت: به سبب منافع ملی آمریکا رای دیوان عالی آمریکا با نسبت ۴ به ۵ که حکم به عدم بازشماری آراء در ایالت فلوریدا داده بودند را میپذیرم. در انتخابات مشکوک ایالت فلوریدا که برادر جورج بوش، جِب بوش فرماندار آن بود، اَل گور شکستی تنها با ۵۳۷ رای اختلاف در آن ایالت را تجربه کرد. زمانی که جب بوش هفتادهزار رای را به نفع برادر خود باطل کرده بود.
البته آن انتخابات را هم نمیتوان به پای شکست نظرسنجیهای رسانههای جریان اصلی گذاشت، زیرا روند انتخابات حرف و حدیثهای فراوانی داشت.
اما بحث جالب دیگری که این روزها سر زبانها افتاده است، استفاده از مدلسازیهای ریاضی برای پیشگویی انتخابات است. چندیست که اساتید علوم سیاسی با ارائه مدلهایی برای پیشبینی نتیجه انتخابات وارد گود شدهاند و مدلهای متفاوتی را ارائه کردهاند. هر یک از این مدلها بر مبنای معیار مشخصی دست به پیشبینی میزنند و جامجهاننمای خود را دارند. در انتخابات گذشته نام یکی از اساتید علومسیاسی هلموت نورپاث بیشتر بر سر زبانها افتاد. پروفسور نورپاث در بهار سال ۲۰۱۶ برمبنای مدل ریاضی خود "Primary Model" پیشبینی کرد که دونالد ترامپ در پاییز برنده انتخابات خواهد بود با احتمال ٪۸۷، در حالی که رسانههای جریان اصلی (CNN,MSNBC,...) بر طبق نظرسنجیها معتقد بودند کلینتون برنده انتخابات خواهد بود. نقطه قوت مدل نورپاث نسبت به دیگر مدلها، زمان پیشبینی نتایج، درست هشتماه پیش از انتخابات بود. مدل نورپاث بر مبنای ضریب وزنی موفقیت یک کاندیدا در سابقه انتخاباتی آن کاندیدا در یک ایالت مشخص بنا شده است. مدل ریاضی نورپاث از هیچ نظرسنجیای استفاده نمیکند و تنها و تنها از نتایج واقعی دور مقدماتی انتخابات درون حزبی و فاکتورهای تاریخی در انتخاباتهای گذشته، بهره میبرد. به نظر او عواملی مثل کرونا یا کشته شدن جورج فلوید و ناآرامیهای پس از آن که جای خود دارد حتی فاکتوری به وزن جنگ جهانی اول هم تاثیری بر روی نتیجه نهایی انتخابات، چند ماه قبل از برگزاری آن ندارد. در بررسی انتخابات آمریکا تمرکز او روی دو ایالت نیوهمشایر و کارولینای جنوبی است. به نظر او شتاب و انرژی اولیه پویشهای انتخاباتی نقش برجستهای در شروع قدرتمند یک کارزار انتخاباتی دارد. برای مثال در ایالت نیوهمشایر، ترامپ ٪۹۰ رای حزبی را از آن خود کرد. در حالی که بایدن ٪۸.۴ رای حزبی را در میان کاندیداهای حزب دموکرات کسب کرد. پس میزان انرژیای که ترامپ توانسته در ایالت مهمی چون نیوهمشایر آزاد کند بسیار بیشتر از بایدن بوده است. اهمیت نیوهمشایر اینجاست که زمان برگزاری انتخابات درون حزبی در این ایالت، نیمی از آرای الکترال حزبی تعیین تکلیف شدهاند.
عامل دوم میزان حمایت حزبی
در مدل نورپاث میزان حمایت در انتخابات درون حزبی نیز یکی از عوامل موثر در پیشبینی نتیجه است. او میگوید نامزدی که در انتخابات درون حزبی با اختلاف بالایی از رقبای درون حزبیاش بایستد، به عبارت دیگر حمایت حزبی معناداری نسبت به رقبای درون حزبیاش داشته باشد؛ برنده انتخابات است. در انتخابات ۲۰۲۰ طبق دادههای نورپاث حمایت درون حزبی ترامپ از بایدن بالاتر است.
عامل سوم دامنه پیروزیست
در این بخش نورپاث بر روی اختلاف دامنه پیروزی متمرکز است. برای مثال ریگان در ۱۹۸۴ اختلاف دامنه پیروزیاش نسبت به ۱۹۸۰ دو برابر شده بود. همین دامنه آنقدر قدرتمند بود که جورج بوش پدر به عنوان سومین رئیسجمهورِ جمهوریخواه انتخاب شود؛ یا به عنوان مثالی دیگر، اوباما در ۲۰۰۸ با دامنهای به اندازه نصف اختلاف دامنه ۲۰۰۴ پیروز انتخابات شد، این یعنی نزول شانس دموکراتها در انتخابات بعدی.
عامل چهارم
حزب در قدرت یا نظریه پاندول الکترال
در نظریه چرخشِ پاندولی رای مردم به صورت رفتوبرگشتی، اقبال مردمی بین دو حزب جابجا میشود، حزبی که در قدرت است و برای انتخابات دور دوم حاضر میشود، از ضریب وزنی موفقیت بالاتری برخوردار است.
لازم به ذکر است که این مدل در دو جا شکست خورده است. یکی در راستیآزماییِ کارکرد آن در انتخابات سال ۱۹۶۰ بین کندی-نیکسون، که نتیجه را صحیح پیشبینی نمینماید و دیگری در همان انتخابات مناقشه برانگیز ۲۰۰۰ که داستانی خاص داشت و نمیتوان آن را به پای خطا در مدل نوشت.
نهایت اینکه بر طبق این مدل شانس پیروزی ترامپ ٪۹۱ با حدود ۳۶۲ رای الکترال کالج و شانس بایدن تنها ٪۹ با ۱۷۶ رای الکترال کالج برآورد میشود. در حالی که نظرسنجیهای رسانههای جریان اصلی نسبت شانس پیروزی بایدن بر ترامپ را چیزی در حدود ۸۷ به ۱۳ میدانند. آنها رای الکترال بایدن را در حدود ۲۷۹ رای و ترامپ را حدود ۱۲۵ رای پیشبینی میکنند. باید منتظر ماند و دید در نزاع میان نظرسنجیها در برابر مدلهای آماری بر مبنای آنالیزهای سیاسی کدامیک دست بالا را خواهند داشت؟
فریبرز نعمتی
@tammollaat
یادداشتهایی که در چند قسمت ارائه شده است، تقریبا روزشمار جنگ نفتیست که در کانال تلگرامی خودم منتشر کردم.@tammollaat
قسمت اول
دوشنبه ۱۹ اسفند ۹۸
در عربستان بنسلمان مشغول بازی تاجوتخت است. روسها هم که در حال پیچاندن گوش ترامپ. سقوط نفت به حوالی سیواندی دلار یعنی قفل کردن چرخدندههای نفت شیل آمریکا و به گروگان گرفتن آن توسط باشگاه صادرکنندگان قدیمی نفت.
انتخابات آمریکا روزبهروز نزدیکتر میشود. روسها هم که بار پیش متهم به تاثیرگذاری در انتخابات آمریکا به راست یا دروغ بودهاند، بدشان نمیآید که این بار هم قدرت تاثیرگذاری آنها نقل محافل آمریکایی شود.
البته کمی تا قسمتی آش شور شده است. زیرا روسها نفت را در بودجه، بشکهای ۴۷ دلار بستهاند.
ما هم که این وسط نخودی...
با اینکه نقش نفت در بودجه به بیست درصد اسمی کاهش یافته است، اما نباید فراموش کرد که صادرات غیرنفتی( پتروشیمی و انرژیمحور ایران (به مانند برق، سیمان و فلزات اساسی...)) به شدت متاثر از قیمت جهانی نفت و انرژی هستند.
شاید بشر فکر نمیکرد روزی رشد قدرت تسلیحاتی به ضد خود عمل کند و قویترین نیروی بازدارنده جنگ جهانی سوم باشد. جنگ جهانی سوم؛ جنگ جهانی اقتصاد است که در قالب جنگهای ارزی، نفتی، تعرفهای، تحریمای، انرژی و ... در جریان خواهد بود.
جنگ نفت و آخرین وضعیت بازیگران
قسمت دوم
دوشنبه ۱۹ اسفند ۹۸
بنسلمان بعد از فراغت از دزد و پلیسبازی با شاهزادههای مدعی سلطنت، حال سراغ روسها آمدهست با پیشنهادی بهتر...
بنسلمان به دنبال زیباتر کردن بازیست. نمودار نفت جهانی در تایم فریم هفتگی در حال ساخت الگویی به نام الگوی سر و شانه است.
این الگو در صورت تکمیل اخبار شومی را در قیمت نفت خبر میدهد.
به نظر با دادن تخفیفها و مشوقها به خریداران نفت در این وضعیت، عربستان در حال بازی رولتروسی با خود حضرات است.
بن سلمان با خطرناکتر کردن بازی نفت، به دنبال سر عقل آوردن روسهاست.
توضیح: رولت روسی یک بازی روسی است که قماری بر روی مرگ و زندگیست. بازیکنان در این بازی مجاز هستند یک هفتتیر را با تنها یک تیر در خشاب به سمت مغز خود شلیک کنند؛ و پس از شلیک آن را به بازیکن مقابل دهند برای انجام همان کار. هر بار که ماشه چکانده میشود و فشنگ شلیک نمیشود، شانس شلیک در نوبت بعدی به شدت افزایش پیدا میکند.
جنگ نفت و آخرین وضعیت بازیگران
قسمت سوم
سهشنبه ۲۰ اسفند ۹۸
روسها دیپلماتهای کارکشتهای هستند؛ در یکی از شبهای سخت مذاکرات برجام، تنفس کوتاه مدتی برای هیئتهای درگیر مذاکرات اعلام شد. خبرنگاران وارد سالن مذاکرات شدند. سرگئی لاوروف عصبانی و ساکت بود، یا حداقل زبان بدن او این ژست دیپلماتیک را در آن لحظه انتخاب کرده بود.
خبرنگاری خطاب به لاوروف میگوید: میشود از وجنات شما متوجه شد، احتمالا مذاکرات به خوبی پیش نمیرود!
لاوروف در پاسخ میگوید: من از دستگاه دیپلماسی روسیه پول نمیگیرم تا لبخند تحویل دیگران دهم...
در همین لحظه جان کری وزیر امور خارجه وقت آمریکا، قبل از اینکه کلام لاوروف منعقد شود میگوید: آقای لاوروف شاید پول کافی نمیگیرید!
اعلام جنگ نفتی روسها به آمریکاییها بیشتر همان موضع قدیمی و کلاسیک روسها در دستگاه دیپلماسی آنهاست. یک کلام، خرس قهوهایِ شمالی از رویهای که عقاب سرسفید پیشگرفته عصبانیست.
آمریکا تحریم سختی را در صنایع نفت و گاز علیه روسها اعمال کرده است. نتیجه این تحریمها هم به نفع آینده بلند مدت ماست و هم مانع بلعیدن اروپا توسط روسها میشود. روسها برای طرح استراتژیک خود نیاز به احداث خط لوله دوم گاز به اروپا از طریق رساندن گاز به آلمان دارند. آمریکاییها هم میدانند این حرکت روسها یعنی مدیریت جریان انرژی اروپا به دست روسها. بدترین نتیجه ممکن!
روبل در حال متلاشی شدن است، اما روسها اعلام کردهاند خیالی نیست. هدف ما ارزش این ریسک را دارد. هدف ورشکستگی کامل صنعت نفت شیل آمریکاست. گفتهاند حتی برای بشکهای بیست دلار هم آمادهایم. فعلا آمریکاییها توسط عربستان در حال راستی آزمایی این ادعا هستند.
روسها دیپلماتهای برجستهای هستند، اما بار ایدئولوژیک افکار آنها همیشه پاشنه آشیلشان بوده است.
جنگ نفت و آخرین وضعیت بازیگران
قسمت چهارم
چهارشنبه ۲۱ اسفند ۹۸
الکساندر نواک وزیر انرژی روسیه پیام داده که روسها آماده مذاکرهاند.
موقعیتشناسی روسها در این بازی بیمانند است. زمانی که کرونا بازارهای جهانی را با شوک در بخش تقاصا تهدید میکرد، روسها با دادن شوک در بخش عرضه توانستند نقطه تعادل پایدار بازار را مورد هدف قرار دهند و تعادل کانال قیمتی ۵۰ الی ۶۰ دلار برای هر بشکه نفت را به تعادل ۳۰ الی ۴۰ دلار کاهش دهند. ضربه هم به بخش عرضه، هم به بخش تقاضا به صورت همزمان. این وقتشناسی روسها به آنها کمک کرد عملیات آنها اصطلاحا ضریب اهرمی پیدا کند و چند برابر، قدرت اثرگذاری عملیاتشان افزایش یابد.
قبلتر گفته شده بود روسها بودجه را با نفت بشکهای ۴۷ دلار بستهاند، دیروز اعلام کردهاند اشتباه شده ۴۰ دلار! در اظهارنظری جالبتر گفتهاند: آمادهایم ۱۵۰ میلیارد دلار ذخیره ارزیمان را خرج جنگ نفتی کنیم.
در سوی دیگر ماجرا
عربستان امروز فعالترین و موثرترین بازیگر، میان آمریکا و روسیه است.
ترامپ نیازمند عربستان است، تا با همکاری آنها بتواند هم صنعت نفت شیل را نجات دهد؛ هم در سال انتخابات بزرگترین کابوس ممکن یعنی سقوط بازار بورس را نبیند.
پوتین نیازمند عربستان است، چون نقشه او بدون همکاری عربستانیها ضریب اطمینان بالایی برای موفقیت ندارد.
عربستان در حقیقت بازی خرابکن این جنگ شده است. آنها با هر دو طرف ماجرا منافع مشترکی دارد.
منفعت مشترکشان با روسیه، ورشکستگی صنعت نفتِ شیلِ آمریکاست.
منفعت مشترکشان با آمریکا، عدم کاهش قیمت نفت است.
بنسلمان مایل نیست در آستانه جانشینی تاجوتخت دچار کسری بودجه با بازیای که بازیگردان آن روسها هستند، شود.
زمانی که یک کشور جهان سومی، فراهم کننده بخش بزرگی از انرژی جهان میشود، کنار زدن او یا بازی ندادن او در معادلات و بازیهای جهانی بسیار سخت میگردد.
در دهه هفتاد میلادی، ایران روزانه بیش از ۵ میلیون بشکه نفت صادر میکرد که حدود ده درصد از مصرف جهانی نفت بود. امروز عربستان چیزی بیش از ۱۰ میلیون بشکه نفت صادر میکند که حدود ده درصد از نفت مصرفی جهان است. یعنی همان نقش ایران قبل از انقلاب که نقش پرمخاطرهایست. آن اندازه پرمخاطره که سر بازیگر خاورمیانهای، در جنگ نفت قبلی به باد رفت و یکی از دلایل اصلی پیروزی انقلاب ۱۹۷۹ شد.
از بین بردن توان نفتی ایران در یک فرآیند چهل ساله و حذف کامل آن از بازار یک عملیات کاملا حساب شده بود.
جنگ نفت و آخرین وضعیت بازیگران
قسمت پنجم
شنبه ۲۴ اسفند ۹۸
امروز اماراتعربیمتحده هم اعلام کرد که از برادر بزرگتر عربستان پیروی میکند. آنها هم تولید را افزایش خواهند داد.
گویا آمریکا فرهنگ کشور نفتی بودن را نداشته است. در این چند سال اندکی که آمریکا در کلوپ نفتیها جای گرفته ملاحظه قدیمیهای نفت را نکرده است. ترامپ آنچنان سرمستِ استقلالِ نفتیِ اخیر شده بود که حتی کشوری چون عربستان که گردن کلفت نفتیست را نیز در برابر چشمان چند میلیارد نفر تحقیر میکرد و به آنها اسباببازیهای زیبا میفروخت.
لحظه به لحظه جنگ زرگری بودنِ ماجرای اوپکپلاس میان عربستان و روسیه بیشتر نمود پیدا میکند.
نتیجه برای ترامپ تلخ بود. در حالی که نفت شیل ضربات سنگینی خورده است، بورس آمریکا با هر خون و دلی بود بازگشت و به سیاستهای اتخاذی ترامپ پاسخ مثبتی داد. به نفتیهای تگزاس و سایر شرکاء هم گفتهست همه نفت را خودمان بابت ذخایر استراتژیک هفتصد روزه خریداری میکنیم.
پوتین در حال تدارک یک رفراندوم مهم است با موضوع تغییر قانون اساسی. برنامه او صفر کردن کنتور سالهای ریاست جمهوریست. پوتین با صفر کردن کنتور خود در عمل تا سال ۲۰۳۶ میلادی و میانههای هشتادسالگی با جهان همراه خواهد بود.
او روانشناس-جامعهشناسی قهار است. روح مردم روسیه را استادانه شناخته و هدایت میکند. روسها مردمی هستند که می توان آنها را گرسنه به خواب برد به شرطی که در دنیا به پشتوانه آنها ژستهایی ابرقدرت مآب گرفت. آنها عاشق ابرقدرت بودن هستند. نوستالژی ابرقدرت بودن در تاروپود روح ملی آنها ریشه دواندهست.
پوتین با جنگ نفتی توانست این روحیه را شارژی مجدد نماید. پاداش این شارژ چیزی نخواهد بود جز یک رفراندوم موفق تغییر قانون اساسی.
ویتوفگل میگوید: در استبداد شرقی دیکتاتور مولود اشراف نیست، بلکه اشراف مولود دیکتاتور هستند. برای مثال مافیای نفتی روسیه پوتین را به وجود نیاوردهست بلکه پوتین پدرخوانده آنهاست. علاوه بر آن، میتوانم بگویم: دیکتاتور در ساختار نظام استبدادی در شرق نمیمیرد بلکه تنها قالب عوض مینماید و روحاش از شخصی به شخصی دیگر حلول مییابد. یک روز در قالب تزارهای رومانوف، یک روز در قالب رهبران جمهوریهای شوروی، یک روز هم در قالب ترکیبهای ساختگی چون پوتین-مدودف و سایر زوجها. نهایت پوتین یک رئیسجمهور نیست، بلکه یک تزار نوین از جنس تزارهای رومانوف است با جامهی ریاستجمهوری.
بازی نفت پس از شوک اولیه در تعادل جدید پایدار شده، در کوتاه مدت به نظر نمیرسد نفت توان جهش قابل توجهی داشته باشد. با قیمتهای جدید در حالی که درآمدهای نفتی ما در بودجه محقق نخواهد شد، اما نتیجه آن در میان مدت به ضرر ایران هم نخواهد بود. بهترین حالت برای ما تضعیف جایگاه نفت آمریکا و قویتر شدن تحریمها علیه روسیه است.
فریبرز نعمتی
Telegram:@tammollaat
قطار ابتذال در دموکراسی نهایت صبحگاهان با کشیدن سوتی بلند به ایستگاه نهایی رسید. کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶ آمریکا پس از ماه ها از خجالت هم درآمدن بالاخره به ایستگاه نهایی رسیدند. انواع درفشانی های کلامی بیمانند از سوی دو طرف کارزار انتخاباتی در راستای رسوایی فرهنگ آمریکایی به زبان آمد. مسئله به قدری جدی بود که بدون ملاحظه حتی حضور میهمانان و آبروداری حداقلی در سودای قدرت، با نقاب شفافیت منزجر کننده، برای کسب قدرت تلاش نمودند.
امروز روزی بود که اقلیتها، همجنسگرایان، مهاجران، فقرا و زنان قبل از رسیدن قطار به ایستگاه استخوانهایشان زیر چرخ های فولادین قطار ترامپ له شد. این قطار که ازمصالحی سه گانه ساخته شده است بر روی سه مسئله تاکید داشت که عبارت بودند از: اول) استراتژی جنوبی ( انگشت نهادن بر روی شکاف نژادپرستی)، دوم) جنگهای فرهنگی( بحث های مرتبط با نقاط قوت دموکراتها) و سوم: آرمانهای کارگر فراموش شده یقه آبی عصر سرمایهداری صنعتی. ترامپ توانست با بنا نمودن پویش انتخاباتی خود بر این سه موضوع پیروز بر عدهای از پیش باخته شود. از پیش باختگانی به نام سیاستگذاران حزب دموکرات که سندرز را در سودای کسب قدرت و منافع سرمایهداری مالی به نام تدبیر قربانی کردند. دموکراتهای تصمیمساز این نکته را متوجه نبودند که صدای تغییر واقعی اگر سندرز بود، هیلاری نماد سکون و جاماندن در آریستوکراسی اشرافیت حزبی بود. در عوض ترامپ صدای دجال و شاید آخرین وسترن باشد که باید نشست و دید. او صدای پای تغییر و صدای یک نه بزرگ به سیستم سرمایهداری مالی آمریکاییست. گونهای از سرمایهداری که لیبرالیسم سیاسی را تحت سلطه لیبرالیسم اقتصادی پوچ کرده است.
اگر سرمایهداری را در تاریخ تکاملی آن به چهار دوره: سرمایهداری بازرگانی، سرمایهداری صنعتی، سرمایهداری مالی و سرمایهداری اطلاعات و دانش (دیجیتال) تقسیمبندی کنیم، به نظر میرسد آنچه که در آمریکا اتفاق افتاد نزاع میان سرمایهداری صنعتی و سرمایهداری مالی با کاتالیزوری سرمایهداری مبتنی بر دانش(دیجیتال) بود. از اوایل دهه نود میلادی تا به امروز آمریکا در مرحله پوستاندازی برای ورود به عصر سرمایهداری دیجیتال شده است. در مفاهیم تافلری همیشه نوید ظهور این سبک سرمایهداری جدید در تاریخ تکاملی آن مژده داده شده است. اما در نزاع میان سرمایهداری مالی و سرمایهداری دیجیتال این بار ابتکار عمل با سرمایهداری دیجیتال بود. سرمایهداری دیجیتال با اعتماد بیش از حد به روند تاریخ تکامل سیاسی و پیشبینی پیروزی نهایی خود بر سرمایهداری مالی در سالهای آینده با واکشی پیاده نظام و آخرین بازماندههای سرمایهداری صنعتی توانست میخ محکمی را بر تابوت سرمایهداری مالی بکوبد تا در آیندهای نه چندان دور رقیب سنتیتر را نیز آسانتر از سر راه بردارد. کل داستان نزاع درون خانواده سرمایهداریست. ترامپ در گروهبندی سرمایهدارانه پیوندهای عمیقی با سرمایهداری صنعتی مبتنی بر تولید به عنوان یک پیمانکار ساختمانی و سازنده مسکن و از سویی با سرمایهداری دیجیتال به عنوان یک شومن سیاسی دارد.
ترامپ هر اندازه هم که نامحبوب برای جهانیان باشد نباید فراموش کنیم که توانست یک تنه دو حزب دموکرات در اوج اقتدار و انسجام حزبی و جمهوریخواه چند تکه را در مقابل چشمهای همگان شکست دهد و خود را بر سیستم دوران گذار سرمایهداری مالی تحمیل نماید. او خود از نسل سرمایهداری صنعتی است و توانست به عنوان آخرین وسترن در میان ناباوری ها، لشکر کارگران سفید پوست را متحد نماید.
انتخابات هشتم نوامبر یک نظرسنجی بود. در کل هر انتخاباتی یک نظرسنجی است. با این تفاوت که نظرسنجی آخر است و جدی ترین. این نظرسنجی نهایی یک پیام واضح داشت و آن چیزی نبود جز اعتراض به سرمایهداری مالی.
در علم مهندسی کنترل مفهومی به اسم فیدبک وجود دارد. فیدبک پدیدهایست برای مدیریت عملکرد سیستم. فیدبک سیستمی است موازی سیستم اصلی اما در خلاف جهت عملکرد سیستم اصلی عمل می کند. وظیفه فیبدک این است که مانع خروج سیستم از قطار اعتدال شود. یکی از نکات حساس و پیچیده ای که در ذات تحلیل فیدبک در سیستمهای اجتماعی اقتصادی مستتر است توجه به انتهای سیستم فیدبک است. با حرکت معکوس در طول تاریخ سرمایهداری در مییابیم سرمایهداری دیجیتال برای حذف یا تعدیل سرمایهداری مالی انتهای فیدبک را به آخرین بازماندههای سیستم سرمایهداری صنعتی متصل نمود تا با استفاده از آخرین وسترن و روح حماسی مستتر در سرمایهداری صنعتی، اما هر چند مبتذلانه ترامپ، سرمایهداری مالی را افساری محکم و نمادین زند. در کتاب "دیالکتیک روشنگری" فیلسوف آلمانی تئودور آدورنو گفته بود:"پس از آشویتس( اشاره به زنده سوزاندن انسانها در آلمان هیتلری ) شعر سرودن جنایت است." اشاره آدورنو به این است که چگونه قباحت جنایت میتواند تا بدین حد برای بشریت فرو ریزد و بشرِ قبیح جانی شود. اما امروز با بازگشت به سخن آدورنو باید گفت: پس از ترامپ سیاستورزی در آمریکا قالبی دیگر خواهد یافت. سرمایهداری مالی سیستم را به جایی رسانده است که در تراکم بیمانند نخبگان در سرزمین رویاها دوگانه انتخاب، بد و بدتری است به نام ترامپ-کلینتون!!!
برخی از فعالین ایرانی عرصه سیاست پسابرجام بدین نتیجه رسیدهاند که معامله با تاجر معاملهای پرسودتر از معامله با سیاستمدار خواهد بود. با شنیدن این جمله یاد یورگن هابرماس فیلسوف دیگر مکتب فرانکفورت می افتم که تاکید بر این نکته می نماید که کنش متقابل نیازمند پذیرفتن حداقلی از رسوم بازیست. حال باید دید تاجر(ترامپ) که نشان داده اعتقادی به قواعد پذیرفته شده بازی به مانند سیاستمدار(اوباما) ندارد آیا شریک خوبی برای معامله خواهد بود؟ یا به رسم این روزهای بازار ایران داشتههای ایران را با اصدار چکهای بلامحل بالا خواهد کشید. با اینکه امثال سناتور مککین جمهوریخواه و کاندید اسبق جمهوریخواهان برای ریاست جمهوری، بشریت را با اشاره به سازوکارهای تحدید و محدود کننده قدرت در آمریکا دلداری می دهند، اما در روزهای آینده خواهیم دید که اگر این تاجر بخواهد در اندازههای آن کشاورز تگزاسی (جورج بوش پسر) ظاهر شود چه حوادث هولناکی در انتظار است. امیدوارم که تاجر فقط برای فروش کالای خود دست به ساخت برندی هولناک چون ترامپ زده باشد و نه برای ترامپیزه کردن سلیقه و زندگی مشتریان. ترامپ با شعار بازگرداندن اقتدار به گروههایی در آمریکا پیروز انتخابات شده است که خود را تحقیر شده به دست سیاستمدار(اوباما ) میپندارند. تعریف این اقتدار نزد ترامپ چیست؟ ترامپ با شعار احیای سرمایه داری صنعتی پیروز شده است. تصور او از این احیا چیست؟ ترامپ با شعار تغییرات در سیستم امروز آمده است. تصور او از این اصلاح و تغییر چیست؟ پاسخ این سه سوال را در ماه ها و سال های پیش رو خواهیم دید.
پینوشت چهار سال بعد ۲۰۲۰:
چهار سال از روزهایی که این یادداشت منتشر شد میگذرد. ترامپ کلیشه سیاستمدار مبادی آداب را همچنان در هم میشکند. طبق پیشبینی چیزی از برجام باقی نمانده. اقتدار آمریکایی به مفهومی مضحک تبدیل شده. وضعیت طیف سرمایهداری صنعتی بهتر شده. چین به شکل عریانتری وارد عرصه رقابت شده. رمز ارزها به شدت سرمایهداری مالی متمرکز را تهدید میکنند و میل به توزیع قدرت کنترل مالی دارند. ترامپ تغییری که در سیستم آمریکایی داده و ملموس است، حذف عقلانیت از سیستم آمریکایی و جایگزینی آن با نوعی از الیگارشی رفاقتیست. ترامپ، پنس، پمپئو و رفقا... امروز بازیگران اصلی کنگره، سنا، تینک تنکهای متنوع و دیگر نهادهای مشورتی نیست بلکه همین رفقا و تصمیمهای خلقالساعه است.